نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
ديوان رهي معيري
در
ساغر طرب، مي انديشه سوز نيست
تسکين ما، ز جرعه ميناي ديگر است
ما آن پياده ايم، که از پا فتاده ايم
در
عرصه وجود، سواري پديد نيست
جان بکوي مي فروشان داده ايم
در
بروي خودفروشان بسته ايم
اشک غم،
در
دل فرو ريزيم ما
راه بر سيل خروشان بسته ايم
گرچه سرتاپاي من مشت غباري بيش نيست
در
هوايش چون نسيم از پاي ننشينم هنوز
سيمگون شد موي و غفلت همچنان برجاي ماند
صبحدم خنديد و من
در
خواب نوشينم هنوز
پيرايه خاک و آبم، روشنگر آفتابم
گنجم ولي
در
خرابم، ويرانه من تن من
بهر هر ياري که جان دادم بپاس دوستي
دشمني ها کرد با من،
در
لباس دوستي
شاهد معني که دل سرگشته از سوداي اوست
جلوه بر من کرد
در
خلوت سراي نيمشب
در
دل شب، دامن دولت بدست آمد مرا
گنج گوهر يافتم، از گريه هاي نيمشب
نيست حالي
در
دل شاعر، خيال انگيزتر
از سکوت خلوت انديشه زاي نيمشب
ترا چون نکهت گل، تاب آرميدن نيست
نسيم غير، ندانم چه گفت
در
گوشت؟
در
جستجوي يار دلازار، کس نبود
اين رسم تازه را به جهان ما گذاشتيم
غم
در
دل روشن نزند خيمه اندوه
چون بوم، که از خانه آباد گريزد
فرياد، که
در
دام غمت سوختگان را
صبر از دل و تأثير ز فرياد گريزد
من اسيرم
در
کف مهر و وفاي خويشتن
ورنه او سنگين دل نامهرباني بيش نيست
قوت بازو سلاح مرد باشد، که آسمان
آفت خلق است و
در
دستش کماني بيش نيست
خفتم بياد يار
در
آغوش گل، ولي
آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟
تا گريزان گشتي اي نيلوفري چشم از برم
در
غمت از لاغري، چون شاخه نيلوفرم
شمع لرزان نيستم تا ماند از من اشک سرد
آتشي جاويد باشد،
در
دل خاکسترم
سوز عشق تو خيزد از نفسم
بوي
در
گل نهفته را ماند
شعله خيزد از دل بحر خروشان، جاي موج
گر بگيرد يک نفس
در
هفت دريا آتشم
فريب خال لبش خوردم و ندانستم
که دام کرده نهان،
در
قفاي دانه خويش
گرچه روزي تيره تر از شام غم باشد مرا
در
دل روشن، صفاي صبحدم باشد مرا
گرچه
در
کارم چو انجم عقده ها باشد، رهي
چهره بگشاده اي، چون صبحدم باشد مرا
صفحه قبل
1
...
2182
2183
2184
2185
2186
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن