نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان فروغي بسطامي
يا کحل ثوابت را
در
چشم ملائک کش
يا برق گناهت را بر خرمن آدم زن
يا به رسوايي قدم بگذار
در
بازار عشق
يا همي چشم از جمال يوسف کنعان بکن
گفتي که بکش دامان از خاک
در
جانان
سر پيچم از اين فرمان، فرمايش ديگر کن
با غمزه غارتگر ترکانه درآ از
در
هم خانه به يغما بر، هم شهر مسخر کن
خواهي که دامن تو نگيرم روز حشر
در
زير تيغ جانب ما يک نظاره کن
در
زلف بي قرار تو باشد قرار دل
بر يک قرار نيست دل بي قرار من
آن بختم از کجاست فروغي که روزگار
روزي کند نشيمن او
در
کنار من
تا
در
خيال حورم و انديشه قصور
جز مايه قصور نگردد نماز من
تا شد فروغي آن رخ رخشنده آشکار
نتوان نهفت
در
پس صد پرده راز من
سؤال کردم ازو فتنه
در
حقيقت چيست
جواب داد که رمزي ز چشم پر فن من
اثر
در
آن دل سنگين نمي کند چه کنم
وگرنه رخنه به فولاد کرده شيون من
گر فروغي ديدن خوبان نبودي
در
نظر
هيچ عالم را نديدي چشم عالم بين من
در
محبت چه تطاول که نکرد
آن سر زلف چليپاي به من
در
گذرگاه وي از کثرت خلق
بسته شد راه تماشاي به من
در
غم عشق فروغي نرسيد
شادي از گلشن صحراي به من
شبي کز شور مستي گريه مستانه سر کردم
سحر از
در
درآمد شاهد شيرين اداي من
سکندروار
در
ظلمت بسي لب تشنه گرديدم
که جام باده شد سرچشمه آب بقاي من
فغان که دور فتادم ز کوي ماهوشي
که
در
گدايي او بود پادشاهي من
سحر به کشتنم از
در
درآمدي سرمست
مگو نداشت اثر آه صبحگاهي من
خونم بتي ريخت کش داده بي چون
مژگان خون ريز
در
ريزش خون
خوبان نشينند
در
خانه از شرم
هر گه که آيد از خانه بيرون
هر لحظه گردد
در
ملک خوبي
حسن تو بي حد، عشق من افزون
اشک صاحب نظران اين همه پامال مکن
زان که
در
دست نيفتد گهري بهتر از اين
ننمود
در
کشتم گذر، نگذاشت بر شاخم ثمر
ابر بهاري را نگر، باد خزاني را ببين
خطش نشسته بر زبر لعل نوش خند
در
زير سبزه چشمه آب بقا ببين
در
پيش گاه خواجه مشفق نوشته اند
کاين جا خطا بيار و به جايش عطا ببين
در
بوستان فروغي از اشعار خود بخوان
وان گاه شور بلبل دستان سرا ببين
تا مگر
در
دامن محشر بگيرم دامنش
چاک دامان مرا تا دامن محشر ببين
گر نديدي شاخسار خشک هنگام بهار
در
بهار عشق کامم خشک و چشمم تر ببين
تشنه کامان محبت را نگر
آب حيوان
در
لب نوشش ببين
تا کشيده حلقه سيمين به گوش
عالمي را حلقه
در
گوشش ببين
گر کان نمک خواهي لعل نمکينش بين
اقليم ملاحت را
در
زير نگينش بين
از قهر دل آزارد، وز لطف بدست آرد
در
شيوه دلداري آتش نگر، اينش بين
هر گوشه کمين کرده ابروي کاندارش
در
صيد نظربازان بگشاده کمينش بين
در
عقرب اگر خواهي جولان قمر بيني
زلفين چليپا را با چهره قرينش بين
از دميدن خطش اشک من به دامن ريخت
هاله بر مهش بنگر، لاله
در
کنارم بين
دوش
در
گذرگاهي دامنش به دست آورد
سعي گرد من بنگر، کوشش غبارم بين
مير انجمن جايي
در
صف نعالم داد
صدر عزتم بنگر، عين اعتبارم بين
گر واعظان حديث قيامت شنيده اند
من ديده ام قيامت خود
در
قيام او
دست کسي به نقره خامش نمي رسد
جانم بسوخت
در
سر سوداي خام او
در
عهد شاه نظم فروغي نظام يافت
يارب که مستدام بماند نظام او
از بس که
در
خيال مکيدم لبان او
ياقوت فام شد لب گوهرفشان او
چندان که
در
پيش به درستي دويده ام
الا دل شکسته نديدم مکان او
بي پرده
در
حضور من امشب نشسته است
گر صد هزار بار کنند امتحان او
ترسم به جنون کار کشد اهل خرد را
در
سلسله زلف شکن بر شکن تو
اين است اگر قرار تو
در
حق عاشقان
ترسم به هيچ نامه نگنجد گناه تو
اي اهل نظر کشته تير نگه تو
خون همه
در
عهده چشم سيه تو
خورشيد فروزنده شبي پرده نشين شد
کآمد به
در
از پرده مه چارده تو
داني که
در
شريعت ما کيست کشتني
بيگانه اي که هيچ نگشت آشناي تو
اي ز سر زلف چليپاي تو
اهل جنون سلسله
در
پاي تو
صفحه قبل
1
...
2179
2180
2181
2182
2183
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن