نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان فروغي بسطامي
هر گوشه اهل رازي دارد بدو نيازي
در
راه عشق بازي تنها نه من چنينم
روزي اگر ببينم خود را بر آستانت
ديگر کسي نبيند جان را
در
آستينم
چنان به کوي تو آسوده از بهشت برينم
که
در
ضمير نيامد خيال حوري عينم
هم سلسله بر گردن زان کاکل پيچانم
هم غاليه
در
دامن زان سنبل پرچينم
تا وصف لبت گفتم درهاي دري سفتم
الحق که
در
اين معني مستوجب تحسينم
موي سيهم گشت سپيد از غم رويش
در
حلقه مويش به همان روز سياهم
در
روز وصالش چه گنه سر زده از من
کآمد شب هجران به مکافات گناهم
الا رخ زردي که به خون مژه سرخ است
در
دعوي عشق تو کسي نيست گواهم
به گرفت فروغم همه آفاق فروغي
زيرا که ثناگوي
در
دولت شاهم
تا سايه خود کرد خداوند جهانش
در
سايه پاينده او داد پناهم
زير شمشير اجل بردم پناه از بي پناهي
آه اگر محراب ابرويش نگيرد
در
پناهم
حاجت از بي حاجتي
در
عشق مي بايد گرفتن
من خوشم با نااميدي تا تويي اميدگاهم
گر مرا
در
حرمت راه دهند
ره به نامحرم و محرم ندهم
بدني دوش
در
آغوشم بود
که به صد روح مکرم ندهم
بخت سيه به کين من، چشم سياه يار هم
حادثه
در
کمين من، فتنه روزگار هم
جام جم گر طلبي مجلس ما را درياب
کز گدايي
در
ميکده سلطان شده ايم
آخر از کعبه مقيم
در
خمار شديم
به يکي رطل گران سخت سبک سار شديم
پا کشيديم فروغي ز
در
مسجد و دير
فارغ از کشمش سبحه و زنار شديم
هيچ از آن کعبه مقصود نجستيم نشان
هر چه
در
راه طلب قافله سالار شديم
غير ما
در
حرم دوست کسي راه نداشت
تا چه کرديم که محروم ز ديدار شديم
با قهر و لطف معشوق
در
عاشقي فروغي
هم چشمه سار زهريم، هم کاروان قنديم
از دادن جان خدمت جانانه رسيديم
در
عشق نظر کن که چه داديم و چه ديديم
از خدمت جانانه، کمر بسته ستاديم
در
ساحت مي خانه، سراسيمه دويديم
خياط وفا
در
ره آن سرو قباپوش
هر جامه که بر قامت ما دوخت دريديم
آخر سر ما را به مکافات بريدند
در
نامه او بس که سر خامه بريديم
چندان که
در
آفاق دويديم فروغي
الا کرم شه نه شنيديم و نه ديديم
حيرتم هر دم فزون تر مي شود
در
عاشقي
تا رخ خوب تو شد سرمايه حيرانيم
تا ز خنجر تنگناي سينه ام بشکافتي
صد
در
رحمت گشودي بر دل زندانيم
ناله ام گر بشنود صياد
در
کنج قفس
فرق نتواند نمود از طاير بستانيم
مرا که شير نکردي شکار
در
ميدان
کنون اسير غزالان عنبرين مويم
اين است اگر جلوه معشوق فروغي
در
مرحله عشق نشايد که نپويم
زلفت ز کمند پيچ
در
پيچ
درويش گرفت و پادشا هم
در
دور دهان و چشم ساقي
از زهد برستم از ريا هم
حلقه
در
گوش پير ميکده ايم
خانه بر دوش ملک پادشهيم
نمي ماند شکيبم
در
محبت
چو مي ميرد يکي از ناشکيبان
کشد سر
در
گريبان ماه و خورشيد
چو بگشايي ز هم چاک گريبان
دادگرا دعاي من کرده به دشمنان تو
آن چه نموده
در
جدل تيغ اجل به سرکشان
وقت نماز چون رود روي تو
در
حضور دل
کز خم ابروان شدي قبله نماي عاشقان
بس که کارم سخت شد از سخت گيريهاي عشق
مرگ را آسان گرفتم
در
کنار خويشتن
زان فکندستي به محشر وعده ديدار خويش
تا جهاني را کشي
در
انتظار خويشتن
عرضه دادم
در
بر جانان وفاي خويشتن
زير تيغ امتحان رفتن به پاي خويشتن
تا نگردد خون من
در
حشر دامن گير او
اول از قاتل گرفتم خون بهاي خويشتن
کمال کامراني
در
محبت چيست مي داني
بتي را پادشاهي دادن و خود را گدا کردن
به چشم پاک بنگر مجمع پاکيزه رويان را
که
در
کيش نظربازان، خطا باشد خطا کردن
هنوز
در
غم جانان نداده ام جان را
گمان نبود که صبر اين قدر توان کردن
سر حلقه سلامت
در
دام او فتادن
سرمايه ندامت از بام او پريدن
داني که از تفسير دوستي چيست
از جان خود گذشتن،
در
خون خود تپيدن
آسايشي ز کوشش
در
عاشقي نديديم
تا کي توان فروغي دنبال دل دويدن
در
پاي قدح بنشين زيبا صنمي بگزين
اسباب ريا برچين، کمتر ز دعا دم زن
گر تکيه دهي وقتي، بر تخت سليمان ده
ور پنجه زني روزي،
در
پنجه رستم زن
صفحه قبل
1
...
2178
2179
2180
2181
2182
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن