167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان رهي معيري

  • مر محبش را دوران فلک باد به کام
    همه شب خفته در آغوش بتي چون پريش
  • ستاده سرو به بستان، چو لعبت کشمير
    شکفته سوري در باغ، چون بت فرخار
  • فضاي باغ بود چون نگارخانه چين
    ز بس که لعبت چيني در او گرفته قرار
  • بهار گرچه بسي خرم است و جان پرور
    ولي نباشد در ديده منش مقدار
  • ساقيا نوبهار در گذر است
    چه اميد است تا بهار دگر
  • باد را جان پروري گرمي نباشد گو مباش
    ميکند اشعار من در مدح شه جان پروري
  • رايت شرع مبين چونين نميگشتي بلند
    گر نبودي در قفايش ذوالفقار حيدري
  • در خور اوصاف او کس مي نيارد گفت مدح
    با رسن نتوان شدن بر گنبد نيلوفري
  • آمد سرمست در وثاقم شبگير
    آن بت نوشاد و ترک خلخ و کشمير
  • همي برآيد از مرغزار بانگ تذرو
    همي بخندد در کوهسار کبک دري
  • خرد ماند از آن داستان در شگفت
    که آتش دميد از دل مشک ناب
  • افسانه است در برشان حال يکدگر
    از بس که خلق، از دل هم دور بوده اند
  • نهفته آهن در سنگ خاره است و ترا
    درون سينه چون گل، دلي است از آهن
  • اگرچه پيش دو زلفت بنفشه بي قدر است
    بسان قطره به دريا و سبزه در گلشن
  • در خون نشست غنچه، که شد همنشين خار
    گردن فراخت سرو، ز بر چيده دامني
  • در جام فلک، باده بي دردسري نيست
    تا ما به تمنا، لب خاموش گشاييم
  • در دامن اين بحر فروزان، گهري نيست
    چون موج، به اميد که آغوش گشاييم؟
  • با همه خاموشي و افسردگي
    در دلم تير نگاهت کار کرد
  • بر فرق دوستان دو رو، پشت پاي زن
    در جنگ دشمنان وطن، چيره دست باش
  • موي سپيد، آيت پيري است در جهان
    گوش تو، از سپيدي مو شکوه ها شنيد
  • خزان هجر بر اين بوستان نيابد دست
    نسيم تفرقه در اين چمن نجويد راه
  • نامهربان شو اي دل خونين، که در جهان
    شد خصم زندگاني من، مهربانيم
  • اي بهتر از جواني و اي خوشتر از اميد
    طي گشت در اميد وصالت، جوانيم
  • مرا بود از جهان جمعيتي در کنج آسايش
    پريشان کرد حالم، تا پريشان کرد گيسو را
  • در بر دريا شود هموار، هر پست و بلند
    مشکلات زندگي از عشق شد آسان مرا