167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان فروغي بسطامي

  • در عالم عشق تو کفر است و نه اسلام
    عشاق تو فارغ ز پرستيدن اصنام
  • تلخ و شيرين جهان در نظرم يکسان است
    بس که شوريده دل از لعل شکرخاي توام
  • گر چه در چشم تو مقدار ندارم ليکن
    اين قدر هست که درويش سر کوي توام
  • من که در گوش فلک حلقه کشيدم چو هلال
    حاليا حلقه به گوش خم گيسوي توام
  • اي قيامت ز قيام تو نشاني، برخيز
    که به جان در طلب قامت دل جوي توام
  • تا به در ميکده جا کرده ام
    توبه ز تزوير و ريا کرده ام
  • از اثر خاک در مي فروش
    خون بدل آب بقا کرده ام
  • دست در حلقه آن جعد چليپا زده ام
    دل سودازده را سلسله و پا زده ام
  • در اشک من به چشم حقارت نظر مکن
    کاين لعل را به خون جگر پروريده ام
  • آن بقاست زهر فنا در مذاق من
    تا شربت فراق بتان را چشيده ام
  • آن که نديده حسرتي در همه عمر خويشتن
    کي به شمار آورد حسرت بيشماره ام
  • آن که به ديوانگي در غمش افسانه ام
    آه که غافل گذشت از دل ديوانه ام
  • در سرشکم نشد لايق بازار دوست
    قابل قيمت نگشت گوهر يک دانه ام
  • سرو فرازنده اي خاسته از مجلسم
    ماه فروزنده اي تافته در خانه ام
  • جلوه فروغي نکرد در نظرم آفتاب
    تا مه رخسار دوست تافت به کاشانه ام
  • افسانه دوزخ همه باد است به گوشم
    تا ز آتش هجران تو در عين عذابم
  • تا کشيد آهنگ مطرب حلقه در گوشم فروغي
    فارغ از قول خطيب، آسوده از پند اديبم
  • خيال گشتم و در خاطر تو نگذشتم
    غبار گشتم و بر دامن تو ننشستم
  • پي ديدن خرامش سر کوچه ها ستادم
    پي جلوه جمالش در خانه ها نشستم
  • ساقي نداده ساغر چندان نموده مستم
    کز خود خبر ندارم در عالمي که هستم
  • از بس قدح کشيدم در کوي مي فروشان
    هم جامه را دريدم، هم شيشه را شکستم
  • بر در مي خانه تا مقام گرفتم
    از فلک سفله انتقام گرفتم
  • در ره ساقي به انکسار فتادم
    دامن مطرب به احترام گرفتم
  • ترک طلب کن که در طريق ارادت
    مطلب خود را به ترک کام گرفتم
  • در وادي محبت داني چه کار کردم
    اول به سر دويدم، آخر ز پا فتادم
  • مجلس بهشت گردد از غايت لطافت
    هر گه ز در درآيد حور پري نژادم
  • در عالم محبت داني چه کار کردم
    بعد از سپردن دل جان را نثار کردم
  • بر خاک عاشقانش آخر قدم نهادم
    در خيل کشتگانش آخر گذار کردم
  • اول قدم نهادم در کوي بي قراري
    آن گه قرار الفت با زلف يار کردم
  • در عين نااميدي گفتم اميد من داد
    نوميد عشق او را اميدوار کردم
  • سنگ ناليد به حال دل ديوانه من
    بس که در کوه غمش ناله و شيون کردم
  • يارب آويزه گوش تو پري پيکر باد
    در اشکي که من از ديده به دامن کردم
  • خيل اندوه به سر منزل من راه نبرد
    تا فروغي به در ميکده مسکن کردم
  • جاني که خلاص از شب هجران تو کردم
    در روز وصال تو به قربان تو کردم
  • من هر غزل که گفتم در عاشقي فروغي
    يک جاگريز آن را بر نام شاه کردم
  • شاه همه سلاطين، شايسته ناصرالدين
    کز قهر دشمنش را در قعر چاه کردم
  • ببين که در طلب حال آتشين رخ تو
    چگونه بر سر هر آتشي سپند شدم
  • ناله ها را اثري نيست وگرنه در عشق
    آن قدر ناله نمودم که ز تاثير شدم
  • بريد از همه جا دست روزگار مرا
    بدين گناه که در گردنت نيفکندم
  • معاشران همه در بزم پسته مي شکنند
    شکسته دل من از آن پسته شکرخندم
  • نجات داد ملک هر کجا اسيري بود
    من از سلاسل زلفش هنوز در بندم
  • يک باره گر از سبحه در انکار نبودم
    از زلف بتان صاحب زنار نبودم
  • روزي ز قضا قسمت من خون جگر بود
    کز صومعه در خانه خمار نبودم
  • بر مست غم دور فلک دست ندارد
    اي کاش در اين غمکده هشيار نبودم
  • سرمايه سودا اگر اين زلف نبودي
    سودازده در هر سر بازار نبودم
  • در خواب نيايد گرم آن ماه، عجب نيست
    کاندر خور اين دولت بيدار نبودم
  • بينايي من در رخش از گريه فزون شد
    چندانکه مرا کاست، غم عشق فزودم
  • صف هاي ملائک همه در عالم رشکند
    تا شد خم ابروي تو محراب سجودم
  • يک نکته ز هر دو لعل او بود
    هر نشئه که در شراب ديدم
  • در هر سر موي صيد بندش
    صد پيچ و هزار تاب ديدم