167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

رباعيات خيام

  • تو زر نئي اي غافل نادان که ترا
    در خاک نهند و باز بيرون آرند
  • عمرت تا کي به خودپرستي گذرد
    يا در پي نيستي و هستي گذرد
  • مي در کف و زلف دلبري گير که زود
    هم بگذرد و نماند اين روزي چند
  • بر هر دو مکن تکيه که دوران فلک
    در پرده هزار گونه بازي دارد
  • کاندر صدف از نهفتگي گردد در
    آن قطره که راز دل دريا باشد
  • هر صبح که روي لاله شبنم گيرد
    بالاي بنفشه در چمن خم گيرد
  • ياران موافق همه از دست شدند
    در پاي اجل يکان يکان پست شدند
  • خورديم ز يک شراب در مجلس عمر
    دوري دو سه پيشتر ز ما مست شدند
  • جز باده لعل نيست در روي زمين
    تلخي که هزار جان شيرين ارزد
  • آن لعل در آبگينه ساده بيار
    و آن محرم و مونس هر آزاده بيار
  • در دايره سپهر ناپيدا غور
    جامي ست که جمله را چشانند بدور
  • کاين يکدم عاريت در اين گنج فنا
    بسيار بجوئي و نيابي ديگر
  • مرغي ديدم نشسته بر باره طوس
    در پيش نهاده کله کيکاووس
  • در کارگه کوزه گري رفتم دوش
    ديدم دو هزار کوزه گويا و خموش
  • ايام زمانه از کسي دارد ننگ
    کو در غم ايام نشيند دلتنگ
  • مي خور تو در آبگينه با ناله چنگ
    زان پيش که آبگينه آيد بر سنگ
  • اين چرخ فلک که ما در او حيرانيم
    فانوس خيال از او مثالي دانيم
  • اين عقل فضول پيشه را مشتي مي
    بر روي زنم چنانکه در خواب کنم
  • بر مفرش خاک خفتگان مي بينم
    در زيرزمين نهفتگان مي بينم
  • تا چند اسير عقل هر روزه شويم
    در دهر چه صد ساله چه يکروزه شويم
  • چون نيست مقام ما در اين دهر مقيم
    پس بي مي و معشوق خطائيست عظيم
  • ليکن چو در اين غم آشيان آمده ام
    آخر کم از آنکه من بدانم که کيم
  • پايان سخن شنو که ما را چه رسيد
    از خاک در آمديم و بر باد شديم
  • شاهان و سران و سروران زير گلند
    روهاي چو مه در دهن مور بين
  • در طبع جهان اگر وفايي بودي
    نوبت بتو خود نيامدي از دگران