167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

رباعيات خيام

  • اي خاک اگر سينه تو بشکافند
    بس گوهر قيمتي که در سينه تست
  • اين کوزه چو من عاشق زاري بوده است
    در بند سر زلف نگاري بوده ست
  • بر چهره گل نسيم نوروز خوش است
    در صحن چمن روي دلفروز خوش است
  • چون بلبل مست راه در بستان يافت
    روي گل و جام باده را خندان يافت
  • آمد به زبان حال در گوشم گفت
    درياب که عمر رفته را نتوان يافت
  • در پرده اسرار کسي را ره نيست
    زين تعبيه جان هيچکس آگه نيست
  • جز در دل خاک هيچ منزلگه نيست
    مي خور که چنين فسانه ها کوته نيست
  • در خواب بدم مرا خردمندي گفت
    کز خواب کسي را گل شادي نشکفت
  • در دايره اي که آمد و رفتن ماست
    او را نه بدايت نه نهايت پيداست
  • کس مي نزند دمي در اين معني راست
    کاين آمدن از کجا و رفتن بکجاست
  • در فصل بهار اگر بتي حور سرشت
    يک ساغر مي دهد مرا بر لب کشت
  • درياب که از روح جدا خواهي رفت
    در پرده اسرار فنا خواهي رفت
  • در خيمه تن که سايباني ست ترا
    هان تکيه مکن که چارميخش سست است
  • گويند مرا که دوزخي باشد مست
    قوليست خلاف دل در آن نتوان بست
  • در هر دشتي که لاله زاري بوده ست
    از سرخي خون شهرياري بوده ست
  • آنانکه محيط فضل و آداب شدند
    در جمع کمال شمع اصحاب شدند
  • ره زين شب تاريک نبردند برون
    گفتند فسانه اي و در خواب شدند
  • بسيار لب چو لعل و زلفين چو مشک
    در طبل زمين و حقه خاک نهاد
  • از رنج کشيدن آدمي حر گردد
    قطره چو کشد حبس صدف در گردد
  • افسوس که سرمايه ز کف بيرون شد
    در پاي اجل بسي جگرها خون شد
  • اين عقل که در ره سعادت پويد
    روزي صد بار خود ترا مي گويد
  • تا زهره و مه در آسمان گشت پديد
    بهتر ز مي ناب کسي هيچ نديد
  • من در عجبم ز ميفروشان کايشان
    به زانکه فروشند چه خواهند خريد
  • در دهر چو آواز گل تازه دهند
    فرماي بتا که مي به اندازه دهند
  • در دهر هر آن که نيم ناني دارد
    از بهر نشست آشياني دارد