167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • ببند اي خادم ايوان در خلوتسرا کامشب
    حريفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از مي
  • ديو بود طالب نگين سليمان
    طفل بود در هواي صورت ماني
  • از سرمستي کشيده ايم چو مجنون
    رشته جان در طناب خيمه ليلي
  • زلف کژش بين فتاده بر رخ زيبا
    راست چو ثعبان نهاده در کف موسي
  • ياد بود چون تو در محاوره آئي
    با لب لعلت حکايت دم عيسي
  • شور تو در سر من شوريده تا بچند
    داغ تو بر دل من دلخسته تا بکي
  • صبحست و ما چو نرگس مست تو در خمار
    قم واسقنا المدامة بالصبح يا صبي
  • چون گذارت بسر کوي دلارام من افتد
    خويش را در حرم افکن بگذاري که تو داني
  • خرم آنروز که مستم ز در حجره درآئي
    وز لبت بوسه شمارم بشماري که تو داني
  • چند گوئي که دواي دل ريشت صبرست
    ترک درمان دلم کن که در آن درماني
  • برون از جهل بوجهلي نبينم هيچ در ذاتت
    ازين پس پيش گير آخر مسلماني سلماني
  • هر که چو قلم گاه سخن در بچکاند
    خون سيه از تيغ زبانش بچکاني
  • هر چند جهاني ز سلاطين زمانه
    آخر نه گداي در سلطان جهاني
  • در مصر معاني يد بيضا بنمائي
    وقتي که چو موسي نکشي سر ز شباني
  • ز بس کز ناله من در فغانست
    کند کوه گرانم دل گراني
  • بياد لعل در پاش تو خواجو
    کند گاه سخن گوهر فشاني
  • چه جرم رفت که رفتي و در غمم بنشاندي
    چه خيزد ار بنشيني و آتشم بنشاني
  • چه باشد گر دمي در منزل دوست
    بر آسايد غريبي کارواني
  • مگر بديده مجنون نظر کني ورني
    چگونه در نظر آيد جمال طلعت ليلي
  • بياد لعل تو خواجو چو در محاوره آيد
    کند بمنطق شيرين بيان معجز عيسي
  • در تنگناي کفر فرو مانده ئي هنوز
    وانگه فضاي عالم ايمان طلب کني
  • در مرتبت بپايه دربان نمي رسي
    وين طرفه تر که ملکت سلطان طلب کني
  • هر چوب کان ز دست شباني در اوفتد
    زان معجزات موسي عمران طلب کني
  • همچون خضر ز تيرگي نفس در گذر
    گر زانکه آب چشمه حيوان طلب کني
  • چون همه جمعيت من در سر سوداي تو شد
    کار دلم همچو سر زلف پريشان چکني