167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان فروغي بسطامي

  • تا در پي دهانش بگذاشتم قدم را
    گفتم به هر وجودي کيفيت عدم را
  • پيش صنم پرستان بالا گرفت کارم
    تا در نظر گرفتم بالاي آن صنم را
  • هر سو دلي به خواري در خاک ره ميفکن
    تا کي ذليل سازي دلهاي محترم را
  • روزي رمق گرفتم در شاعري فروغي
    کز شعر من خوش آمد شاه قضا رقم را
  • داد آگهي ز خاصيت آب زندگي
    زهري که ريخت عشق تو در انگبين مرا
  • گشتم نشان سخت کماني فروغيا
    يا رب مباد چشم فلک در کمين مرا
  • خون آهوي حرم را در حرم خواهند ريخت
    محرمان بينند اگر آهوي مشکين مرا
  • گفتم آيا نخل اميدم به بر خواهد رسيد
    گفت اگر در بر بگيري سرو سيمين مرا
  • در محبت يک نفس آسايشم حاصل نشد
    کز پس هر عافيت چندين الم دادي مرا
  • فارغم در غم عشق تو ز ويراني دل
    که خرابي نرسد مملکت ويران را
  • ميديد اگر لعل تو را چشم سليمان
    مي داد در اول نظر از دست نگين را
  • در دايره تاج وران راه ندارد
    هر سر که به پاي تو نساييد جبين را
  • باد غيرت آتش زد، در سراي عطاران
    تا به چهره افشاندي، چين زلف مشکين را
  • در کمال خرسند، نيش غم توان خوردن
    گر به خنده بگشايي آن دو لعل نوشين را
  • گر تو در بتکده با زلف چو زنار آيي
    بت پرستان نپرستند بت سيمين را
  • کارخانه ماني در زمانه گم گردد
    گر ز پرده بنمايي زلف و خال مشکين را
  • کشته تو در محشر خون بها نمي خواهد
    گر به خونش آلايي ساعد بلورين را
  • سبوي باده نوشيدم ، نگار ساده بوسيدم
    ندانم پيش فضلش در شمار آرم کدامين را
  • داني که عاشقان ز چه در خون طپيده اند
    بيني گر آن کرشمه بيگاه وگاه را
  • دوستان شاه را در عين شادي ديده ام
    چرخ تا برکنده بهر دشمنانش چاه را
  • شاهنشهي که حاجب دولت سراي او
    بر خسروان گشوده در بارگاه را
  • سروي است قد شاه که در بوستان سحاب
    شويد به آب چشمه مهرش گياه را
  • گر در شاه وار شود بس عجب مدار
    بر سنگ اگر کند ز عنايت نگاه را
  • تا بست نقش صورت او صورت آفرين
    در هم شکست دايره کارگاه را
  • آشنايي هاي آن بيگانه پرور بين، که من
    مي خورم در آشنايي حسرت بيگانه را
  • در اشکم را عجب نبود اگر لعلش خريد
    جوهري داند بهاي گوهر يکدانه را
  • کاش آن صنم آماده شدي جلوه گري را
    در پرده نشاندي صنم کاشغري را
  • چون سرو قباپوش تو در جلوه درآيد
    البته پري شيوه کند جامه دري را
  • فغان که بر در شاهي است دادخواهي ما
    که از ستم ندهد داد دادخواهي را
  • ز خسروان ملاحت کجا روا باشد
    که در پناه نگيرند بي پناهي را
  • بزير خون محبان که در شريعت عشق
    به هيچ حال نخواهم کسي گواهي را
  • شربت من ز کف يار الم بود، الم
    قسمت من ز در دوست بلا بود، بلا
  • نفس ما از مدد عشق قوي بود، قوي
    سر ما در ره معشوق فدا بود، فدا
  • شيرين لبان به خون دل خود تپيده اند
    در صيدگاه خسرو گل گون سمند ما
  • دردا که هيچ در دل سختت اثر نکرد
    اشک روان و آه دل دردناک ما
  • دل شد شريک غصه ما در طريق عشق
    غيرت اگر بهم نزند اشتراک ما
  • دوش در خواب لب نوش تو را بوسيدم
    خواب ما به بود از عالم بيداري ما
  • گر در ميان نباشد پاي وصال جانان
    مردن چه فرق دارد با زندگاني ما
  • سوداي او گزيديم جنس غمش خريديم
    يا رب زيان مبادا در بي زياني ما
  • در عالم محبت الفت بهم گرفته
    نامهرباني او با مهرباني ما
  • صد ره ز ناتواني در پايش اوفتاديم
    تا چشم رحمت افکند بر ناتواني ما
  • تا وصف صورتش را در نامه ثبت کرديم
    مانند اهل دانش پيش معاني ما
  • تدبيرها نموديم در عاشقي فروغي
    کاري نيامد آخر از کارداني ما
  • مگرش زلف تو زنجير نمايد ور نه
    در همه شهر نگنجد دل صحرايي ما
  • تو و نوشيدن پيمانه و خشنودي دل
    من وخاک در مي خانه و بدنامي ها
  • در سفالين قدح از شيشه مکن مي به درنگ
    که مدار فلک سفله شتاب است، شتاب
  • اندوه تو شد وارد کاشانه ام امشب
    مهمان عزيز آمده در خانه ام امشب
  • بي حاصلم از عمر گرانمايه فروغي
    گر جان نرود در پي جانانه ام امشب
  • دوش در آغوشم آمد آن مه نخشب
    کاش که هرگز سحر نمي شدي اين شب
  • مهوشي از مهر در کنار من آمد
    چون قمر اندر ميان خانه عقرب