167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • چون زلف تو در کشاکش افتاد
    شد رشته جان ما گسسته
  • در چمن هر کوچو من سرمست و حيران آمده
    جام زرين بر کف سيمين عبهر يافته
  • بي نمکدان عقيق لب شور انگيزت
    آتشي در دل بريان کباب افتاده
  • تا غبار خط ريحان تو برگل ديده
    ورق مردمک ديده در آب افتاده
  • دلم از مهر رخت سوخته وز دود دلم
    آب در ديده گريان سحاب افتاده
  • سوي گيسوي گرهگير تو مرغ دل من
    بهوا رفته و در چنگ عقاب افتاده
  • بي نوايان جگر سوخته را بين چون دعد
    دل محنت زده در چنگ رباب افتاده
  • دوستان در بوستان برگ صبوحي ساخته
    بلبلان گلبانگ بر طوطي شکر خا زده
  • از شقايق در ميان سبزه فراش ربيع
    چار طاق لعل بر پيروزه گون ديبا زده
  • خوش نوايان چمن در پرده عشاق راست
    نوبت نوروز بر بانگ هزار آواز ده
  • غنچه همچون گلرخي کو داده باشد دل بباد
    دست در پيراهن زنگاري والا زده
  • از چراغ بوستان افروز شمع زر چکان
    باد آتش در نهاد لاله حمرا زده
  • کرده ورد بلبل مست سحر خيز استماع
    باز با مرغ صراحي در مناجات آمده
  • روح قدسي در هواي مجلس روحانيان
    صبحدم مستانه بر بام سماوات آمده
  • عقل با زلف چليپا از تنازع دم زده
    روح با راح مصفا در مقالات آمده
  • عيد مسيحي روي او زنار قيصر موي او
    در حلقه گيسوي او صد دل گرفتار آمده
  • چشمت به ساحري شده در شهر روشناس
    زلفت به دلبري ز جهان بر سر آمده
  • ساقي حديث لعل لبت رانده بر زبان
    و آب حيات در دهن ساغر آمده
  • هر شب به مهر روي جهانتابت از فلک
    در چشم هجر ديده من اختر آمده
  • چون شدي معتکف کعبه قربت خواجو
    در طواف آي و حريم حرم از دست مده
  • فرياد لب تو کرده هر دم
    در ساغر من شراب ديده
  • نکرده در جهان کامي بجز وصلت تمنا دل
    نديده بر فلک روزي چو رخسارت قمر ديده
  • بديده ديده خون ريزم ار بريزد خون
    چو در دو ديده توئي رخ نتابم از ديده
  • بشد چو لعل تو بگشود درج لؤلؤ را
    گهر ز خاطر و در خوشابم از ديده
  • حديث لعل تو خواجو چو در ميان آورد
    فتاد دانه ياقوت نابم از ديده