167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • گر ز کمان ابرويت عقل سپر بيفکند
    عيب مکن که در جهان کس نکشد کمان تو
  • خواجو از آستان تو کي برود که رفته است
    حاصل روزگار او در سر داستان تو
  • اي هيچ در ميان نه ز موي ميان تو
    نا ديده ديده هيچ بلطف دهان تو
  • گفتم که چون کمر کشمت تنگ در کنار
    ليکن ضرورتست کنار از ميان تو
  • باز آي اي هماي همايون که مرغ دل
    پر مي زند در آرزوي آشيان تو
  • در صورت بديع تو چندين معانيست
    يا رب چه صورتي که ندانم بيان تو
  • جان من شکسته بين وين دل ريش آتشين
    ساخته با جفاي تو سوخته در وفاي تو
  • از پريشان حالي و آشفتگي
    در گمانم اين منم يا موي تو
  • از سرشکم پاي در گل مي رود
    ورنه بيرون رفتمي از کوي تو
  • آنکه دل در بند يکتائيت بست
    کي گشادي يابد از پهلوي تو
  • تيره شب در شکن طره دلدار مپيچ
    و گرت راه غلط شد به شب تار مرو
  • اگرت خرقه سالوس شود دامنگير
    با مرقع به در خانه خمار مرو
  • گفتمش در دامي افتادم ببوي دانه ئي
    گفت عالم سربسر دامست آخر دانه کو
  • گفتمش دردانه درياي وحدت شد دلم
    گفت در دريا شو و بنگر که آن دردانه کو
  • گفتمش ما گنج در ويرانه دل يافتيم
    گفت هر کنجي پر از گنجي بود ويرانه کو
  • گفتمش کاشانه جانانه در کوي دلست
    گفت خواجوگر تو زانکوئي بگو جانانه کو
  • مرا ز هجر تو اميد زندگاني کو
    در آرزوي توام لذت جواني کو
  • درون مصطبه در جسم جام مينائي
    ز دست يار سبک روح روح ثاني کو
  • ميست کاب حياتست در سياهي شب
    چو خضر وقت توئي آب زندگاني کو
  • چو بانگ و ناله خواجو فتاده در ره عشق
    غريو دمدمه کوس کارواني کو
  • اي صبا حال جگر گوشه ما چيست بگو
    در دل آن مه خورشيد لقا چيست بگو
  • مانند باد مي شد و مي کرد دمبدم
    در آب رود مردمک چشم من شناه
  • من در گمان که ماه نواست آنکه بينمش
    برطرف جبهه يا خم آن ابروي دوتاه
  • ناگه در آن ميانه بخواجو رسيد و گفت
    کز عيد گه کنون که رخ آري بخانگاه
  • بايد که قطعه ئي بنويسي و در زمان
    از راه تهنيت بفرستي ببزم شاه