167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • نوبت نوروز چون در باغ پيروزي زدند
    نوبت نوروز سلطاني به پيروزي بزن
  • مرغ گويا گشت مطرب گفته خواجو بگوي
    باد شبگيري برآمد باده در ساغر فکن
  • اي ز سنبل بسته شادروان مشکين بر سمن
    راستي را چون قدت سروي نديدم در چمن
  • بسکه برتن پيرهن کردم قبا از درد عشق
    شد تنم ماننديک تار قصب در پيرهن
  • گر صبا بوئي ز گيسويت بترکستان برد
    مشک اذفر خون شود در ناف آهوي ختن
  • صبحدم در صحن بستان گر براندازي نقاب
    پيش روي چون گلت بر لاله خندد نسترن
  • گر نديدي نيمشب در نيمروز
    گرد ماه آن خط زنگاريش بين
  • زلف مشکين چون براندازد رخ
    روز روشن در شب تاريش بين
  • چو در سخن يد بيضا نموده ئي خواجو
    چگونه نسبت شعرت کنم بسحر مبين
  • ويس ار ز رامين بيزار گردد
    گل خار گردد در چشم رامين
  • يار از چه گردد با دوست دشمن
    مهر از چه باشد با ذره در کين
  • در گذر اي باغبان که بلبل سرمست
    باز نيايد به غلغل تو ز نسرين
  • شمسه چين نيست در تصور اورنگ
    جز رخ گلچهر ماهروي خورآئين
  • هرکه شد با ساکنان عالم علوي قرين
    گو بيا در عالم جان جان عالم را ببين
  • ايکه در کوي محبت دامن افشان مي روي
    آستين برآسمان افشان و دامن بر زمين
  • رخت هستي از سرمستي بنه برآستان
    دست مستي از سرهستي مکش در آستين
  • کافرم گر دين پرستي در حقيقت کفر نيست
    کانکه مومن باشد ايمانش کجا باشد بدين
  • چرا برگردم از ياران که در دين وفاداران
    خلاف دوستان کفرست و مهر دوستان از دين
  • ديدمش دي بر سر گلبار و گفتم راستي
    سرو در گلبار نبود ور بود نبود چنين
  • بلبل خوش نغمه تا گل بر نيندازد نقاب
    نشنود کس در جهان آوازه آواز او
  • فارغ البالست هر کس کو نشد عاشق وليک
    مرغ بيدل در هوا خوشتر بود پرواز او
  • نام نيک عاشقان چون در جهان بدنامي است
    نيک نام آنکو ببدنامي برآيد نام او
  • خوشا کشته برطرف ميدان او
    بخون غرقه در پاي يکران او
  • مرا در جهان خود دلي بود و بس
    کنون خون شد از درد هجران او
  • بدان خط سيه دود رنگ آتش پوش
    که در گرفت بگرد مه منور تو