نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان فرخي سيستاني
سالار خراسان عضد دولت عالي
يوسف پسر ناصر دين آن
در
آمال
گويند سزا گرد سزا گردد و اين لفظ
هر گاه که جويند، بيابند
در
امثال
از گنج برون آرد مال و همه بدهد
در
گنج نهد شکر بزرگان بدل مال
ميران براو همچو الف راست
در
آيند
گردند ز بس خدمت او گوژ تر از دال
اي فرخي ارنام نکو خواهي جستن
گرد
در
اوگرد و جز آن خدمت مسکال
تازان ز
در
خانه سلطان بر او شو
چون خوانده بوي مدحت سلطان به اجلال
روزي که تو باشير بشمشير
در
آيي
شير از فزع تو بکند ديده به چنگال
در
بيشه بگوش تو غرنبيدن شيران
خوشتر بود از رود خوش و نغمه قوال
در
جنگ ز چنگ تو به حيله نبرد جان
کرگي که بداند حيل روبه محتال
پشت اورا موج آن دريا بدريا
در
فکند
کز پس پشتش پديد آوردي از خون قتيل
ژنده پيلان کز
در
درياي سند آورده اي
سال ديگر بگذراني از لب درياي نيل
دار اوبر پاي کرده
در
ميان مرغزار
گرد کرده سنگ زيردار او چون ميل ميل
زان مي که
در
شب ز عکس خامش
هر دم بر آيد ستاره بام
با ممکن است اين سخن برابر
لفظيست اين
در
ميانه عام
يک ساعت ا زبس شکار کردن
در
خيمه او را نديدم آرام
در
دشتها او توده بر آورد
از گور و نخجير و از دد ودام
حال ازينگونه بود
در
همه شب
زين کس آگه نبود، تا گه بام
لاجرم هر چه
در
جهان فراخ
شير مردست و رادمرد تمام
در
همه شغلها که دست برد
نيکش آغاز و نيکتر انجام
تا جنگ بندگانش بديدند مردمان
کس
در
جهان همي نبرد نام روستم
امسال نام چند حصار قوي نوشت
در
هر يکي شهي سپه آراي و محتشم
آنرا به سينه تيغ فرود آمده ز مغز
وين را زپشت نيزه فرو رفته
در
شکم
وز بار بر گرفتن و با ناز تاختن
در
پشت سروهاي خرامان فتاده خم
برداشته خزينه و انباشته بزر
صندوقهاي پيل و نه
در
دل هم و نه غم
از نکويي که عرف و عادت اوست
نرسد
در
صفات او اوهام
از بزرگي واز نواخت چه ماند
که نکرد آن ملک
در
اين ايام
آن دهد مر ترا ملک
در
ملک
که نداد ايچ پادشه به منام
کجا نبرد بود
در
فتد ميان سپاه
چو گرگ گرسنه کاندر فتد ميان غنم
مبارزانرا گردد
در
آن زمان از بيم
بدست نيزه و زوبي چو افعي و ارقم
اي شهي کز همه شاهان چو همي
در
نگرم
خدمت تست گرامي تر و شايسته ترم
تا همي زنده بوم خدمت تو خواهم کرد
از ره راست گذشتم گر ازين
در
گذرم
بزياد آن ملک راد که
در
دولت او
نبود حاجت هرگز بکسان دگرم
بر کشيدند به کهساره غزنين ديبا
در
نوشتند ز کهپايه غزنين ملحم
اي ز سيمينه فکنده
در
بلورينه مدام
هم بساعد چون بلوري هم بتن چون سيم خام
حاتم طايي که چندين نام دارد
در
سخا
اشتري کشتي و دادي سايلي را زو طعام
آن زمان هشيارتر باشد که
در
پوشي زره
وان زمان بيدارتر باشد که بر گيري حسام
در
خصال تو شهنشاها چنان آمد مديح
کز مديح تو صدف لؤلؤ هميخواهد به وام
نام تو بدو زنده ودرخانه توسور
در
خانه بدخواه تو صد شيون و ماتم
جشن سده
در
مجلس آراسته تو
با شادي چون زير همي سازد با بم
هر آنکه خدمت او کرد نيکبختي يافت
مجاور
در
و درگاه اوست بخت مدام
ثنا خريدن نزديک اوچو آب حلال
درم نهادن
در
پيش او جو باده حرام
بس ره خوب که
در
مجلس ديوان ملک
بوجود آورد آن خواجه سيد زعدم
بفزوده ست بر من خطر قيمت سيم
تا بنا گوش ترا ديده ام اي
در
يتيم
در
حريم تو امانست و ز غمها فرجست
شاد زي اي هنري حر پسنديده حريم
در
جوانمردي جاييست که آنجا نرسيد
هيچ بخشنده و زين پس نرسد هرگز هم
چه بجان و سر او محتشمانرا چه بتن
چه حريم
در
او محترمان را چه حرم
بر بناگوش تو اي پاکتر از
در
يتيم
سنبل تازه همي بر دمد از صفحه سيم
به فرخ ترين روز بنشست شاه
در
ين خانه خرم دلستان
يکي را بهايي بتن
در
کشد
يکي را نوندي کشد زير ران
به يزدان که کس
در
پرستيدنش
نکرده ست هرگز به مويي زيان
صفحه قبل
1
...
2160
2161
2162
2163
2164
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن