167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان فرخي سيستاني

  • شيريست مي چمد بهمه مرغزار ملک
    شيري که در زمانه ندارد نظير و يار
  • در جنگ شير گشته فراوان شريفتر
    کايمن نشسته با گله روبه نزار
  • در عز و مرتبت بگذاراد همچنين
    صد مهرگان ديگر و صد عيد و صد بهار
  • بر درگهش نشسته بزرگان و مهتران
    از بهر بار جستن و بر ما گشاده در
  • مهرگان امسال شغل روزه دارد پيش در
    خواجه از آتش پرستي توبه داد او را مگر
  • شهر من شهر بزرگست و زمين نامدار
    مردمان شهر من در شير مردي نامور
  • برکشيدند از زمين باغشان سرو و سمن
    باز کردنداز سراي و کاخشان ديوار و در
  • شهرها بسيار دارد خواجه در زير قلم
    تو بهر شهري کنون هم زين قياس اندر نگر
  • آن مهتري که هر که در آفاق مهترست
    با کهتران او نرود جز همال وار
  • در اينجهان تو زمن دردناکتر مشناس
    که درد دارم و افتاده ام ز درمان دور
  • بزرگوار حسين علي که مادح او
    هر آنچه گويد در مدح او نباشد زور
  • راست چو شب گاو گون شودبگريزم
    گويم تا در نگه کنند به مسمار
  • برهمه گيتي در سراي گشاده ست
    پيش همه خلق باز رفته بکردار
  • هر که در آيد همي ستاند بي منع
    هرکه بخواهد همي درآيد بي بار
  • لاجرم از هر کسي که پرسي گويد
    خواجه بهر نيک در خورست و سزاوار
  • سرو ساقي وماه رود نواز
    پرده بر بسته در ره شهناز
  • باده چون گلاب روشن و تلخ
    مانده در خم ز گاه آدم باز
  • در جهان هيچ شاه و خسرو نيست
    که نه او را به فضل اوست نياز
  • مهر و کينش مثل دو دربانند
    در دولت کنندباز و فراز
  • به در دولت اندرون نشود
    هر که زايشان نيافته ست جواز
  • گر خلافش بکوه در فکني
    کوه گيرد چو تب گرفته گداز
  • در همه چيزها که بيني هست
    خلق را عجز و خواجه را اعجاز
  • فتح مکران و در پيش کرمان
    ري و قزوين و ساوه و اهواز
  • ور نکو بنگري براه در است
    نامه فتح بصره و شيراز
  • خوش خورو خوش زي اي بهار کرم
    در مراد و هواي دل بگراز
  • فرخي بنده توبر در تو
    از بساط تو بر کشيده دهاز
  • دوش ناگاه رسيدم به در حجره او
    چون مرا ديد بخنديد ومرا برد نماز
  • چشم بد دور کناد ايزد ازو کامروز اوست
    از پس ايزد در ملک جهان بي انباز
  • آنکه زير سم اسبان سپه خرد بسود
    به زماني در و ديوار حصار بشلنگ
  • آنکه ببريد سر برهمنان جمله به تيغ
    وانکه بشکست بتان بر در بتخانه گنگ
  • آنکه چون روي به خوارزم نهاد از فزعش
    روي لشکر کش خوارزم در آورد آژنگ
  • او چه دانست که خسرو ز سران سپهش
    کشته وخسته بهم در فکند شش فرسنگ
  • در اين ميانه فزون دارد از هزار کلات
    به هر يک اندر دينار تنگها بر تنگ
  • بزرگتر زو گر در جهان شهي بودي
    بر اسب کينه او بر کشيده بودي تنگ
  • خدايگان جهان شاد کام و کام روا
    کمينه چاکر بر در گهش دو صد هوشنگ
  • دلم به عشق تو در سختي و عنا خو کرد
    چنانکه آينه زنگ خورده اندر زنگ
  • هزار يک زان کاندر سرشت او هنرست
    نگار و نقش همانا که نيست در ار تنگ
  • هزار يک گر ازان ز آسمان در آويزد
    چنان بودکه ز کاهي کهي کنندآونگ
  • زير ابر اندر آسمان خورشيد
    خيره همچون در آب تيره نهنگ
  • زير برگ اندر آب پنداري
    همچو در زير روي زرد زرنگ
  • سايه تيغش ار به سنگ افتد
    گوهر از بيم خون شود در سنگ
  • امير سيد يوسف برادر سلطان
    در سخا و سر فضل و مايه فرهنگ
  • ز بس شتاب که جود تو بر خزينه کند
    درم همي نکند در خزانه تو درنگ
  • نشستگاه توبر تخت خسرواني باد
    نشستگاه عدوي تو در چه ارژنگ
  • چون خداوند سخا در کف رادتو بديد
    گفت با بخشش تو بس نبود بيت المال
  • يک تذرو فرستاد مرمرا که مگر
    بحيله آيم در بند حسن آن محتال
  • چو قطن ميري در زير پوشش منسوج
    براي پوزش باز امير خوب خصال
  • بسي نمانده که از جود حجره ها سازد
    ز بهر سايل در گنجهاي بيت المال
  • در روي من امروز بخندد لب اميد
    بر چهرمن امروز بخندد دل اقبال
  • از بس گل مجهول که در باغ بخنديد
    نزديک همه کس گل معروف شد آخال