167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • اي زلف تو زنجير دل حلقه ربايان
    در بند کمند تو دل حلقه گشايان
  • همچون مه نو گشته ام از مهر تو در شهر
    انگشت نما گشته انگشت نمايان
  • محمول سبکروح که در خواب گرانست
    او را چه غم از ولوله هرزه درايان
  • منزلگه خواجو و سر کوي تو هيهات
    در بزم سلاطين که دهد راه گدايان
  • اي خوشا وقت گل و لاله بهنگام صبوح
    در کشيدن مل گلگون و چو گل بشکفتن
  • شرط فراشي در دير مغان داني چيست
    ره رندان خرابات بمژگان رفتن
  • کار خواجو بهواي لب در پاشش نيست
    جز بالماس زبان گوهر معني سفتن
  • نگردد مهر دل در سينه پنهان
    بگل خورشيد چون شايد نهفتن
  • بگو با نرگس ميگون که پيوست
    نشايد مست در محراب خفتن
  • ني نگر با اهل دل هر دم بمعني در سخن
    بشنو از وي ماجراي خويشتن بيخويشتن
  • بلبل بستانسرا بين در چمن دستانسرا
    و او چون من دستان زن بستانسراي انجمن
  • گردر اسرار زبان بي زبانان مي رسي
    بي زباني را نگر با بي زبانان در سخن
  • ايکه چون ني سوختي جانم چوني را ساختي
    تاکه فرمودت که هردم آتشي در ني فکن
  • همچو من بي دوستان در بوستانش خوش نبود
    زان بريدست از کنار چشمه و طرف چمن
  • راستي را گوئي از شيرين زباني طوطيست
    هر نفس در شکرستان سخن شکر شکن
  • مرده در خاک لحد ديگر ز سر گيرد حيات
    گر به آب ديده ساغر بشويندش کفن
  • با جوانان پير ماهر نيمه شب مست و خراب
    خويشتن را در خرابات افکند بي خويشتن
  • در حقيقت پير کنعان چون ز يوسف دور نيست
    اي عزيزان کي حجاب راه گردد پيرهن
  • تا مگر گنجي بدست آيد ترا عمري دراز
    معتکف در کنج هر ويرانه مي بايد شدن
  • تا شود بتخانه از روي حقيقت کعبه ات
    با هواي کعبه در بتخانه مي بايد شدن
  • ورع يکسو نهد صوفي چو با مستان در آميزد
    بحکم آنکه ممکن نيست پيش آتش افسردن
  • شبي خورشيد را در خواب ديدم
    توئي تعبير و اين خوابيست روشن
  • بر رهگذرت دنيي و دين دانه و دامست
    در دام مقيد مشو و دانه رها کن
  • گر باده پرستان همه از ميکده رفتند
    سرمست مرا بر در ميخانه رها کن
  • شمع از جمال ماه پري چهره برفروز
    قند از عقيق يار شکر لب در آب کن