نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
هيلاج نامه عطار
دمي بودم بود پيدا
در
اينراه
زماني محو گشته
در
بر شاه
در
اينحضرت منم گم کرده خويش
بغربت
در
پس اين پرده خويش
جمال ما نديدند اندر اينجا
که بگشايد
در
ايشانرا
در
اينجا
در
ما را نه بسته است
در
حقيقت
ولي نتوان درون آمد طبيعت
که او ره کرده گم
در
پرده ماست
بمانده
در
سر او پرده ماست
جمال ماست پيدا
در
همه کل
فرستاديم
در
تو دمدمه کل
تو از ما زنده
در
جسم و
در
جان
منم اينجا ترا ديدار جانان
ز ما بگذر که پيدائيم
در
تو
جمال خويش بنمائيم
در
تو
چو جام ما خوري
در
عز و
در
ناز
نقاب هستي از پيشت برانداز
ادب داران ما
در
عز و
در
ناز
شدند اينجا ز ديد ما سرافراز
دوا کن درد شيخاهم
در
اينجا
که جانانست
در
ديد تو پيدا
از آن
در
درد ياري باز مانده
که بي او ميشوي
در
آز مانده
تو
در
او گم شو و ديدار بنگر
درآ
در
خويشتن اسرار بنگر
تو
در
او گم شوي نابود گردي
حقيقت
در
خدائي فرد گردي
دواي درد ما ديدار اويست
که او
در
جان ما
در
گفت و گويست
قراري يافت دل
در
نزد عشاق
که شد
در
جان جان امروز کلي طاق
ز اولي جمله
در
اينجاست بيشک
در
آخر جان جان پيداست بيشک
دو روزي صبر کن
در
گردش دور
که آنگاهي رسي
در
جمله غور
دو روزي صبر کن
در
بود و نابود
که
در
آخر بيابي جمله مقصود
دو روزي صبر کن
در
هجر جانان
که ددارت دهد
در
آخر آن
دو روزي صبر کن
در
محنت يار
که
در
آخر بيابي قربت يار
قناعت کن
در
اين دار فنا تو
که خواهي رفت
در
دار بقا تو
همه روي جهان
در
عين ماتم
همي بينم
در
اينجاگه دمادم
نه من
در
غم بماندستم گرفتار
نه هم
در
بند خود مانده است دلدار
ترا لطفست اينجاگه نموده
تو
در
قهري و
در
جهلي چه بوده
چو ايشان هر دو ذاتند از حقيقت
دوئي منگر
در
اينجا
در
طبيعت
بتقوي زندگاني کن
در
اينجا
دل و جان با معاني کن
در
اينجا
بتقوي زندگاني کن
در
اينجا
که از تقوي شوي
در
ذات يکتا
نيم ديوانه اما
در
حضورم
که با جانان
در
اينجا غرق نورم
گر اين يکره بري
در
بود عشاق
تو باشي بيشکي
در
جسم و جان طاق
هزاران جان بيک جو دان
در
اينجا
چو گشتي
در
نمود عشق يکتا
دو بيني نيست
در
ما جمله ذاتست
نهاد ما اگرچه
در
صفات است
چو بيچونم
در
اينجا سر توحيد
يکي بينم
در
اينجا ديدن ديد
بيان خواهيم کردن بيش از اين ما
نه
در
صورت که
در
عين اليقين ما
بيان خواهم کرد بيش از اين ما
نه
در
صورت که
در
عين اليقين ما
چو او
در
پرده باشد پس که باشد
بجز او
در
نظر شاها که باشد
اگر يکرنگ خواهي شد درينراه
در
آخر شاه خواهي بد
در
اينراه
اگر يکرنگ خواهي شد تو
در
ذات
حقيقت محو گردان
در
يکي ذات
دو بيني ميکني زان
در
بلائي
کجا هرگز رسي
در
روشنائي
همه
در
چون و چه افتاده تو
از آن
در
چون و چه آزاده تو
ز چون و چند
در
آخر چه ديدي
بگو با من که
در
آخر چه ديدي
همه اندر چه و
در
چند و چونند
از آن
در
نفس کافر سرنگونند
بماندي همچو يوسف
در
بن چاه
بکن صبري که
در
آخر شوي شاه
بمير ايشيخ و بي او زندگاني
مکن
در
صورت و
در
اينمعاني
بمردم تا شدم اعيان
در
اينجا
نمودم خويش را جانان
در
اينجا
چرا دل بسته
در
محنت و غم
از آن افتاده
در
انده و غم
اگر صد سال خواهي
در
يقينت
ببايد رفت
در
زير زمينت
دليلت با تو اينجا
در
ميانست
درين پيدا ترا
در
جان نهان است
دليلت با تو و تو بيخبر زو
چنين افتاده
در
گفت و
در
گو
تو زو غافل چنين مانده
در
اينجا
فتاده
در
ميان شور و غوغا
صفحه قبل
1
...
214
215
216
217
218
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن