167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • در راه مهر سايه ديوار محرمست
    زان همچو سايه روي بديوار کرده ايم
  • ديگران گر ز براي زر و سيم آمده اند
    ما برين در بتمناي شما آمده ايم
  • آفتابيم که از آتش دل در تابيم
    يا هلاليم که انگشت نما آمده ايم
  • دل سودازده در خاک رهت مي جوئيم
    همچو گيسوي تو زانروي دوتا آمده ايم
  • با غم عشق تو تا پنجه در انداخته ايم
    چون سر زلف سياهت بشکست آمده ايم
  • جام مي را مطلع خورشيد تابان کرده ايم
    وز حرارت تاب دل در آفتاب افکنده ايم
  • مشعله بيخودي از جگر افروختيم
    و آتش ديوانگي در خرد انداختيم
  • بر در ايوان دل کوس فنا کوفتيم
    بر سر ميدان جان رخش بقا تاختيم
  • ما دلي ايثار او کرديم و جاني يافتيم
    گوهري در پايش افکنديم و کاني يافتيم
  • چون نظر کرديم در بستان بياد قامتش
    راستي را از سهي سروي رواني يافتيم
  • گر چه چون عنقا به قاف عشق کرديم آشيان
    مرغ دلرا هر نفس در آشياني يافتيم
  • ترک عالم گير و عالمگير شو زيرا که ما
    هر زماني خويشتن را در مکاني يافتيم
  • در جهان بي نشاني تا نياورديم روي
    ظن مبر کز آن بت مه رو نشاني يافتيم
  • در گلستان غم عشق تو از خوناب چشم
    هر گياهي را که ديديم ارغواني يافتيم
  • مرديم در خمار و شرابي نيافتيم
    گشتيم غرق آتش وآبي نيافتيم
  • رفتيم در هوايش و برخاک کوي او
    برديم آب خويش و مآبي نيافتيم
  • کرديم بي حجاب نظر در رخت وليک
    روي ترا بجز تو حجابي نيافتيم
  • آنکه لعلش عين آب زندگاني يافتيم
    در رهش مردن حيات جاوداني يافتيم
  • راستي را پيش آن قد سهي سرو روان
    نارون را در مقام نارواني يافتيم
  • کار ما بي آتش دل در نگيرد زانکه ما
    زندگي مانند شمع از جان فشاني يافتيم
  • ز آشنا بيگانه گشتيم از جهان و جان غريب
    در جوار قرب جانان آشنائي يافتيم
  • سالها بانگ گدائي بر در دلها زديم
    لاجرم بر پادشاهان پادشائي يافتيم
  • ترک دنيي گير و عقبي زانکه در عين اليقين
    زهد و تقوي را خلاف پارسائي يافتيم
  • زان جفا جوي ستمکاره نداريم شکيب
    گر چه جان در سر جور و ستم او کرديم
  • اگر از سکه او روي نتابيم مرنج
    که فقيريم و طمع در درم او کرديم