167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان فرخي سيستاني

  • در مصيبت خصم ارنه تيغ تست چرا
    چو او بجنبد خصمان تو شوند مصاب
  • گر سخن گويد تو گوش همي دار بدو
    تا سخنها شنوي پاکتر از در خوشاب
  • در رسيده است بعلم و برسيده بسخن
    پيش بينيش به انديشه زود اندر ياب
  • در خور تو وزدر کردارتست
    هرچه درين گيتي مدح و ثناست
  • از پي کم کردن بد مذهبان
    در دل تو روز و شب انديشه هاست
  • جز در تو راه گريزش نيست
    آمدن او نه بکام و هواست
  • جز در تو راه گريزيش نيست
    آمدن او نه بکام و هواست
  • حصن خداييست شها حصن تو
    حصن تو دور از در قدر و از قضاست
  • دار فرو بردي باري دويست
    گفتي کاين در خور خوي شماست
  • هيچ ملک نيست در ايام تو
    کان ملکي نزتو مر او را عطاست
  • اي من رهي آن رخ گلگون که تو گويي
    در بزم اميرالامرا تازه نگاريست
  • در چاکرداري و سخا سخت ستوده ست
    او سخت سخي مهتري و چاکرداريست
  • ور خاربني ببيند در دشت بترسد
    گويد مگر آن خار ز خيل تو سواريست
  • نرگس ملکي گشت همانا که مر اورا
    در باغ ز هر شاخ دگرگونه نثاريست
  • اي خواجگان دولت سلطان بهر نماز
    او را دعا کنيد که او در خور دعاست
  • درفضل و در کفايت او چون رسد سخن
    اين فضل واين کفايت او را چه منتهاست
  • شور جهان بحشمت خواجه فرونشست
    در هر دلي نشاط بيفزود و غم بکاست
  • بر چشم دشمنانش چون نوک سوزنست
    در چشم دوستانش چون سوده توتياست
  • عشق بر من در عنا بگشاد
    عشق سر تابسر عذاب و عناست
  • مير ابوالفتح کز فتوت و فضل
    در جهان بي شبيه و بي همتاست
  • او ز جود و ز فضل تنها نيست
    در همانند خويشتن تنهاست
  • در دلم هيچکسي دست نيابد ببدي
    تا درو مدحت فرزند وزير الوزراست
  • هم دل خلق نگه دارد و هم مال امير
    کارفرماي چنين در مه آفاق کجاست
  • چاکري کردن او در شرف از ميري به
    ورنه چون چشم همه ميران بر چاکر اوست
  • دشمني کردن با مرد چنو بيخرديست
    خرد دشمن او در سخن مضمر اوست
  • کس در اين گيتي با دشمن او دوست مباد
    کاژدهاييست جهان دشمن خواجه خور اوست
  • نتوان گفت که درياي دمان را دگرست
    نتوان گفت که درهاي دگر جز در اوست
  • مخبري بايد بر منظر پاکيزه گواه
    مخبري در خور منظر بجهان مخبر اوست
  • کنون بلبل بشاخ سرو برتو راه خوان گردد
    چراي آهوان هر ساعتي در گلستان باشد
  • بيکروز اندرون سي کرگ بگرفت ويکايک را
    بزير زين کشيد، اين در کدامين داستان باشد
  • همي تا در جهان از دولت عالي اثر باشد
    يمين دولت عالي خداوند جهان باشد
  • برابر يکي از معجزات موسي بود
    در آب دريا لشکر کشيدن شه راد
  • به سومنات شد امسال و سومنات بکند
    در اين مراد بپيمود منزلي هشتاد
  • در آن زمان که ز درياي بيکران بگذشت
    بسي ميان بيابان بيکرانه فتاد
  • در اين تفکر مقدار يک دو ميل براند
    ز رفته باز پشيمان شد و فرو استاد
  • بجهد و حيله در آن روشني همي برسيد
    سوار جلد بر اسب جوان تازي زاد
  • در کينه او کينه گزاران جهان را
    آنجا که همه سود بجويند زيان باد
  • وانکس که زبان کرد ببدگفتن او تيز
    در دست اجل خشک لب و خشک زبان باد
  • در خانه بدخواه بنفرينش نو نو
    هر روز دگر محنت و ديگر حدثان باد
  • هر شاه که يکروز ميان بسته بشاهي
    در خدمت فرخنده او بسته ميان باد
  • تا پادشهان صدر گه آرايند او را
    برگاه شهي مسکن و در صدر مکان باد
  • بر در تو صد ملک و صد وزير
    به ز منوچهر و به از کيقباد
  • ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم
    ره جويد و چون مورچه از خاک برآيد
  • زين جشن خزان خرمي وشادي بيند
    چندانکه در ايام بهاري مطر آيد
  • ملک با راي تو قرار گرفت
    بخت در پيش تو بپا استاد
  • چاکرانند بر در تو کنون
    برتر از طوس و نوذر و کشواد
  • اي اميري که در زمانه تو
    نيست شد نام زفتي و بيداد
  • راد مردي و نيکنامي را
    او نهاده ست در جهان بنياد
  • همه اميد من تويي در غم
    تو رسيدي همي مرا فرياد
  • خواجه سيد ابوبکر حصيري که بفضل
    در جهان از پس بوبکر چنو مرد نزاد