167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • مي روي مجموع و من پيوسته همچون گيسويت
    از پريشاني که هستم در قفا افتاده ام
  • آستين بر کائنات افشانده ام از بيخودي
    زعفران چهره در صحن سرايش سوده ام
  • تا بگوهر چشم خواجو را مرصع کرده ام
    مردم بحرين را در خون شنا فرموده ام
  • چو نام تو در نامه ئي ديده ام
    به نامت که برديده ماليده ام
  • که آنها که در روي او خوانده ام
    جوابي ازو باز نشنيده ام
  • کام دل خواهي برو گردن بناکامي بنه
    در دهان شير مي بايد شدن بر بوي کام
  • آرزو مي کندم با تو شبي در مهتاب
    که بود زلف سياهت شب و رخ مهتابم
  • رفتم ار جان بدهم در طلبت عمر تو باد
    ور بمانم شرف بندگيت دريابم
  • راست چون چشم خوشت مست شوم در محراب
    گر بود گوشه ابروي کژت محرابم
  • در شبستان مي پرستان کش
    شاهد جام را ز طارم خم
  • خيز خواجو که چو پرگار به سر بايد گشت
    هر که در دايره عشق نهادست قدم
  • ديشب آندل که بزنجير نگه نتوان داشت
    بيخود آوردم و در حلقه زلفت بستم
  • اين خياليست که در گرد سمند تو رسم
    زانکه چون خاک بزير سم اسبت پستم
  • من نه امروز بدام تو در افتادم و بس
    که گرفتار غم عشق توام تا هستم
  • در چنبر گردون ز دمي چنگ بلاغت
    با اين همه از چنبر زلف تو نجستم
  • تا در عقب پير خرابات نرفتم
    از درد سر و محنت خواجو بنرستم
  • ديشب دل ديوانه بگسسته عنانرا
    زنجير کشان بردم و در زلف تو بستم
  • هر شبم چشم تو در خواب نمايند که گويند
    نيست از باده شکيبم چکنم باده پرستم
  • روزگاري روي در روي نگاري داشتم
    راستي را با رخش خوش روزگاري داشتم
  • همچو بلبل مي خروشيدم بفصل نوبهار
    زانکه در بستان عشرت نوبهاري داشتم
  • داشتم ياري که يکساعت ز من غيبت نداشت
    گر چه هر ساعت نشيمن در دياري داشتم
  • طائر جان کوتذرو بوستان کبرياست
    در رياض وحدتش مرغ خوش الحان يافتم
  • در بياباني کزو وادي ايمن منزليست
    روح را هارون راه پور عمران يافتم
  • عنان باد نخواهم ز دست داد کنون
    ولي چه سود که در دست نيست جز بادم
  • مرا حکايت آن مرغ زيرک آمد ياد
    بپاي خويش چو در دام عشقت افتادم