167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • بنگر در اشک مستان عکس جمال ساقي
    همچون قمر که سازد جام شراب منزل
  • خواجو که غرقه آمد در ورطه جدائي
    بر ساحل وصالت بيند بخواب منزل
  • تا کي کند آن غمزه عاشق کش معلول
    در کار دل ريش من خسته تعلل
  • آن سر زلف قمرساي شب آسا را بين
    همچو زاغي که زند در مه تابان چنگل
  • خوشا با دوستان در بوستان گل
    که خوش باشد بروي دوستان گل
  • ترنم مي کند بر شاخ بلبل
    تبسم مي کند در بوستان گل
  • لبش با هم نمي آيد از آنروي
    که دارد خرده ئي زر در دهان گل
  • کشد در برقباي فستقي سرو
    نهد بر سر کلاه سايبان گل
  • بيا خواجو که با مرغان شب خيز
    نهادست از هوا جان در ميان گل
  • مي نوشين روان در ده که بگرفت
    چو خسرو ملکت نوشيروان گل
  • مرغ سحر در سخن آمد به ساز
    ساز بر آواز خروسان بام
  • حاجي اگر روي تو بيند مقيم
    در حرم کعبه نسازد مقام
  • دلم کي در فراق آرام گيرد
    بود آرام دل وصل دلارام
  • منم دور از تو همچون مرغ وحشي
    ببوي دانه ئي افتاده در دام
  • قلم در کش چو بيني نام خواجو
    که نبود عاشق شوريده را نام
  • نام خالش مبر که وحشي را
    طمع دانه افکند در دام
  • مي جوشيده خور که حيف بود
    پخته در جوش و ما بدينسان خام
  • با رخت هر که ماه مي طلبد
    نيست در عاشقي هنوز تمام
  • خروس پرده سرا امشب از چه دم در بست
    اگر چنانکه فرو شد دم سپيده بکام
  • چو دور عيش و نشاطست باده در دور آر
    که روشنست که با دست گردش ايام
  • عارض ترکان نگر در چين جعد مشک فام
    تا جمال حور مقصورات بيني في الخيام
  • مشعل خورشيد فروزان شمع برگير اي نديم
    باد شبگيري برآمد باده در ده اي غلام
  • تا ترا در پيش بت رويان درست آيد نماز
    جامه جانرا نمازي کن بآب چشم جام
  • چون شما را هست دلبر در برو دل برقرار
    لا تلوموا في التصابي قلب صلب مستهام
  • در شب تيره بسي نوبت مهرت زده ام
    تا سحرگه رخ همچون قمرت يافته ام