167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • تا بدوشم ز خرابات به ميخانه برند
    سوي رندان در ميکده پيغام دهيد
  • در چنين وقت که بيگانه کسي حاضر نيست
    قدحي باده بدان سرو گلندام دهيد
  • تا صورت جان در تتق عشق ببينيد
    زنگ خرد از آينه دل بزدائيد
  • گر شاه سپهريد در اين خانه که مائيم
    از خانه برآئيد که همخانه مائيد
  • بوصف طره اش رمزي که دانيد
    همه در باب طراري بگوئيد
  • اي شمع که فرمود که در مجلس اصحاب
    اسرار دل سوخته از دل بزبان آر
  • چون طائر روحم ز قدح باز نيايد
    او را بمي روح فزا در طيران آر
  • چو انفاس عبير افشان خواجو
    ندارد نافه ئي در طبله عطار
  • مسيح وقتي ازين خسته دم دريغ مدار
    ز پا در آمدم از من قدم دريغ مدار
  • دل شکسته که در زلف سرکشت بستم
    بيادگار من خسته دل نگه مي دار
  • اي مقيم در خلوتگه سلطان آخر
    منزل خويشتن امشب بگدا باز گذار
  • ماه را از شکن سنبل شبگون بنماي
    لاله را اين همه در سايه ريحان مگذار
  • منکه با زلف چو چوگان تو گوئي نزدم
    بيش ازين گوي دلم در خم چوگان مگذار
  • بجز نسيم که يابد نصيبي از گلزار
    که يک گلست در اين باغ و عندليب هزار
  • چه هجر و وصل مساويست در حقيقت عشق
    اگر ز هجر بسوزي بساز و وصل انگار
  • چه زند عقل با تطاول عشق
    چکند صيد در کمند سوار
  • در راه وحدتش دو دليلند مهر وماه
    بر صنع و قدرتش دو گواهند نور و نار
  • اي بر در توام سرخجلت فتاده پيش
    آخر ز راه لطف بفرما که سر برآر
  • خواجو چو روي عجز نهادست بردرت
    جرمي که کرده است بفضلت که در گذار
  • برآمد از جگرم دود آه و آتش دل
    فتاد در ني کلکم ز آه آتش بار
  • دلم به سايه ديوار او بود مائل
    در آن زمان که گل قالبم بود ديوار
  • منم ز مهر رخت روي کرده در ديوار
    چو سايه بر رهت افتاده زير ديوار
  • کسي که روي بديوار غم نياوردي
    کنون ز مهر تو آورد روي در ديوار
  • در ميان او فتاده ام چو کمر
    تا کي افتم از اين ميان بکنار
  • در خمارم چو چشمت اي ساقي
    خيز و دفع خمار من ز خم آر