167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • هرکه در افتاد بميدان او
    غرقه خون گشت و سنانش نديد
  • عقل چو در حسن رخش ره نيافت
    چاره بجز ترک بيانش نديد
  • اين چه طريقست که خواجو در آن
    عمر بسر برد و کرانش نديد
  • مرغ جان در هوات پر مي زد
    بال زد وز پيت روان بپريد
  • در رهت خاک راه شد خواجو
    ليک بر گرد مرکبت نرسيد
  • در سواد شام تاري مشک تاتاري که يافت
    بر بياض صبح صادق خط زنگاري که ديد
  • آنکه زو شمشاد را پاي خجالت در گلست
    راستي را زان صفت سروي بعياري که ديد
  • مستم ز در خانه خمار برآريد
    و آشفته و شوريده ببازار برآريد
  • چون نام من خسته باين کار برآمد
    گو در رخ من خنجر آنکار برآريد
  • ما را که درين حلقه سر از پاي ندانيم
    پرگار صفت گرد در يار برآريد
  • گر رايت اسلام نگون مي شود از ما
    آوازه ما در صف کفار برآريد
  • امروز که از پيرمغان خرقه گرفتيم
    ما را ز در دير به زنار برآريد
  • آخر از سوز دل شبهاي من ياد آوريد
    همچو شمعم در ميان انجمن ياد آوريد
  • صبحدم در پاي گل چون با حريفان مي خوريد
    بلبلان را بر فراز نارون ياد آوريد
  • در چمن چون مطرب از عشاق بنوازد نوا
    از نواي نغمه مرغ چمن ياد آوريد
  • ابر نيساني چو لؤلؤ بار گردد در چمن
    ز آب چشمم همچو لؤلؤي عدن ياد آوريد
  • يوسف مصري گر از زندانيان پرسد خبر
    از غم يعقوب در بيت الحزن ياد آوريد
  • طوطي شکر شکن وقتي که آيد در سخن
    اي بسا کز خواجوي شيرين سخن ياد آوريد
  • خط مشکين که نباتست بگرد شکرت
    تا چه دوديست که در آتش روي تو رسيد
  • چشم بد را نفس صبحدم از غايت مهر
    آيتي در رخ چون ماه تمام تو دميد
  • تيغ مژگان چه کشي در نظر مردم چشم
    خنجر از مردم خونخوار ببايد پوشيد
  • در چمن چون قدح لاله عذاران طلبند
    جام گيريد و ز عشرتگه جم ياد کنيد
  • ور در ايوان سلاطين ره قربت باشد
    ز مقيمان سر کوي ستم ياد کنيد
  • هر زمانم که خط سبز توآيد در چشم
    سبزه بينم ز لب چشمه که برمي رويد
  • اي بسا برگ شقايق که دمادم در باغ
    از سرشک من و خوناب جگر مي رويد