167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • قلم چه شرح دهد زانکه داستان فراق
    نه ممکنست که يک شمه در بيان آيد
  • اگر بجانب کرمان روان کنم پيکي
    هم آب ديده که در دم بسر دوان آيد
  • بدين صفت که توئي آب زندگاني را
    ز شوق لعل لبت آب در دهان آيد
  • آخر اي پيک همايون که پيام آوردي
    هيچ در خاطر شه ياد گدا مي آيد
  • ز کوهم اين عجب آيد ز حسرت فرهاد
    که سيل خون دلش در کمر نمي آيد
  • بسي شکايتم از سوز سينه در جانست
    ولي ز آتش دل بر زبان نمي آيد
  • کسي که نام لبش مي برد عجب دارم
    که آب زندگيش در دهان نمي آيد
  • چه سود در دهن تنگ او سخن خواجو
    که هيچ فايده از آن برون نمي آيد
  • ميشود ساکن خاک در ميخانه عشق
    هر که از خانه فرهنگ برون مي آيد
  • بيار آن مي که در خمخانه باقيست
    که کار ما به جامي برنيايد
  • به ترک نيک نامي کن که در عشق
    نکونامي به نامي برنيايد
  • چو نون قامتم در مکتب عشق
    ز نوک خامه لامي برنيايد
  • ور او را سرو گويم راست نبود
    که سروي در قباهي برنيايد
  • در پاي تو هرکس که سر انداز نيايد
    چون هندوي زلف تو سرافراز نيايد
  • گر سر نکشد ز آتش دل شمع جگر سوز
    ماننده زر در دهن گاز نيايد
  • جان کي برم از آهوي صياد تو هيهات
    گنجشک مگر در نظر باز نيايد
  • مرغ دل غمگين بهواي سر کويت
    جز در قفس سينه بپرواز نيايد
  • آه از دل خواجو که کسي در غم هجرش
    جز آه دل سوخته دمساز نيايد
  • اي خواجه برو باد مپيماي که بلبل
    در فصل بهاران ز چمن باز نيايد
  • باز آي و بسوي من بيدل نظري کن
    هر چند مگس در نظر باز نيايد
  • تا زنده بود شمع صفت بر نکند سر
    در پاي تو هرکس که سرانداز نيايد
  • به مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد
    ببوي زلف تودر مشک ناب نتوان ديد
  • اگر چه آب رخت عين آتشست وليک
    فروغ آتش رويت در آب نتوان ديد
  • خواص چشمه نوشت که جوهر روحست
    بيار باده که جز در شراب نتوان ديد
  • دل شکسته خواجو خراب گشت و وراست
    که گنج عشق تو جز در خراب نتوان ديد