167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان عراقي

  • عزيزي بودم اول بر در او
    عزيزان، بنگريد: آخر چه خوارم؟
  • تا خار غم عشق تو در پاي دلم شد
    بي روي تو گلهاي چمن خار شمارم
  • نيايد جز خيالت در دل من
    بخر يوسف، سر زندان ندارم
  • تا نبايد ديدنم روي رقيب
    هر نفس سر در گريبان مي کشم
  • تن چو سوزن کرده ام، تا روز و شب
    مهر او در رشته جان مي کشم
  • اي راحت روانم، دور از تو ناتوانم
    باري، بيا که جان را در پاي تو فشانم
  • اين هم روا ندارم کايي براي جاني
    بگذار تا برآيد در آرزوت جانم
  • بگذار تا بميرم در آرزوي رويت
    بي روي خوبت آخر تا چند زنده مانم؟
  • دارم بسي شکايت چون نشنوي چه گويم؟
    بيهوده قصه خود در پيش تو چه خوانم؟
  • اينک به در تو آمدم باز
    تا بر سر کوت جان فشانم
  • چه سود مرا ز زندگاني
    چون از پي سود در زيانم؟
  • چگونه باشد در دام مانده حيران صيد
    ز جان اميد بريده؟ ز دوري تو چنانم
  • به زندان فراقت در، عراقي پايبندم شد
    رها خواهم شدن يا ني، ازين زندان؟ نمي دانم
  • شايد که به درگاه تو عمري بنشينم
    در آرزوي روي تو، وانگاه ببينم
  • شود ميسر و گويي که در جهان بينم؟
    که باز با تو دمي شادمانه بنشينم؟
  • اگر چه در خور تو نيستم، قبولم کن
    اگر بدم و اگر نيک، چون کنم؟ اينم
  • ز بود من اثري در جهان نبودي، گر
    اميد وصل ندادي هميشه تسکينم
  • در جهان گر دل از تو بردارم
    خود که بينم، که بر تو بگزينم؟
  • من آن قلاش و رند بي نوايم
    که در رندي مغان را پيشوايم
  • اميد از هر که هست اکنون بريدم
    فتاده بر در لطف خدايم
  • ما چو قدر وصلت، اي جان و جهان، نشناختيم
    لاجرم در بوته هجران تو بگداختيم
  • در سماع دردمندان حاضر آ، يارا، دمي
    بشنو اين سازي که ما از خون دل بنواختيم
  • شايد ار شور در جهان فگنيم
    کر مي لعل يار سر مستيم
  • افسوس! که باز از در تو دور بمانديم
    هيهات! که از وصل تو مهجور بمانديم
  • خورشيد رخت بر سر ما سايه نيفکند
    بي روز رخت در شب ديجور بمانديم
  • کي صيد جهان شويم؟ چون ما
    در بند کمند زلف ياريم
  • در دل همه مهر او نويسيم
    بر جان همه عشق او نگاريم
  • اين خود همه هست، بر در او
    از خاک بتر هزار باريم
  • ما در خور او نه ايم، ليکن
    با اين همه هم اميدواريم
  • دلبري بود در کنار مرا
    کرد از من کنار، مي گريم
  • در غمت دود آن به عرش رسد
    آتشي، کز درون برافروزيم
  • در غم عشق اگر رود سر ما
    اي عراقي، برو، که بهروزيم
  • در ماتم خوديم، بيا، زار بگرييم
    خاکستر جهان همه بر فرق سر کنيم
  • خيز، تا قصد کوي يار کنيم
    گذري بر در نگار کنيم
  • روي در خاک کوي او ماليم
    وز غمش ناله هاي زار کنيم
  • هجر او را، که جان ما خون کرد
    به کف وصل در سپار کنيم
  • خورد زنگار غمت آينه دل به فسوس
    نيست ممکن که جمال تو در آنجا بينيم
  • گر بيابيم دلي، بر سر کويت يابيم
    ور ببينيم رخي، در دل بينا بينيم
  • ز جورش در فغانم، چند نالم؟
    گذشت از حد نفيرم، با که گويم؟
  • چنان سوزد مرا تاب غم او
    که گويي در سعيرم، با که گويم؟
  • به عالم در، ندارم غمگساري
    نمي دارم، ندانم با که گويم؟
  • چو مرغ نيم بسمل در غم يار
    ميان خون تپانم، با که گويم؟
  • فتاده چون بود در دام صيدي؟
    ز محنت همچنانم، با که گويم؟
  • مرا از زندگاني نيست سودي
    ز هستي در زيانم، با که گويم؟
  • همه بيداد بر من از عراقي است
    ز بودش در فغانم، با که گويم؟
  • هر چند نه ايم در خور تو
    ليکن چه کنيم؟ مبتلاييم
  • آن کس که نديده روي خوبت
    در حسرت تو بمرد، ماييم
  • تا دور شديم از بر تو
    دور از تو هميشه در بلاييم
  • بس لايق و در خوري تو ما را
    هر چند که ما تو را نشاييم
  • خوشا آن دم که با ما يار خوش بود
    کنون در حسرت آن دم بگرييم