167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان پروين اعتصامي

  • در آشيانه ويران خويش خرسنديم
    چه خوشدليست در آباد ديدن زندان
  • بچشم بصيرت بخود در نگر
    ترا تا در آئينه، زنگار نيست
  • چه در کار و چه در کار آزمودن
    نبايد جز بخود، محتاج بودن
  • در زيان اين قباي نيلگون
    در تو زشتي را مسلم کرده اند
  • همانا که ما را در آن تنگناي
    در آن لحظه ميديد چشم خداي
  • مرا هر آنکه در افکند همچو گوي بسر
    خبر نداشت که در دست دهر چوگاني است
  • هر قطره ام که باد پراکنده ميکند
    آن قطره گاه در زمي و گاه در سماست
  • بگشاي اين قفس و بيرون آي
    که نه در باغ و نه در سبزه، کس است
  • ترا در عيدها بوسند درگاه
    مرا بازست در، هرگاه و بيگاه
  • اثر خون، چو در رهي بيني
    پا در آن ره منه، که راه بلاست
  • يا در آن روشني، چه تاريکي است
    يا در آن يکدلي، چه روي و رياست
  • درهمي در دست و در دامن نداشت
    ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
  • در تنور نهادند و شمع مطبخ مرد
    طلوع کرد مه و ماند در فلک حيران
  • گل سرخي و نپرسي که چرا
    خار در مهد تو، در نشو و نماست
  • گفت، گل در بوستان بسيار بود
    ليک، ما را نکته اي در کار بود
  • در اينجا، نکته دانان بي شمارند
    شما را در شمار ما نيارند
  • روزها، چون جبه اش در بر کنم
    شب ز اشکش غرق در گوهر کنم
  • آخر اين طوفان، کروي جان برد
    آنچه در کيسه است در دامان برد
  • کمي در اصل من ميبود پاکي
    شد آن پاکي، در آخر تابناکي
  • طاقتي در لنگر و سکان نماند
    قوتي در دست کشتيبان نماند
  • تو طبيب حاذق و ما دردمند
    ما در اين پستي، تو در جاي بلند
  • شادم که نيست نيروي آزار کردنم
    در زحمت است، آنکه تو هستيش در جوار
  • تو بسي در محضر من مانده اي
    هر چه در دفتر نوشتم، خوانده اي
  • ما ز يک اقليم، زان با هم خوشيم
    گر که در آبيم و گر در آتشيم
  • گه بباغم، گهي بدامن راغ
    گاه در بلخ و گاه در بغداد