167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • ما را چو در سلاسل زلفت مقيديم
    پاي دل شکسته بزنجير درمبند
  • اي باغبان گرم ندهي ره بپاي گل
    گلزار را بروي من خسته در مبند
  • چشمم که در هواي رخت بازگشته است
    مرغ دل مرا مشکن بال و پر مبند
  • عيبم مکن اي خواجه که در عالم معني
    جهلست خردمندي و ديوانه خردمند
  • همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند
    از خبر رفتيم و ما را بيخبر بگذاشتند
  • شمع را در آتش و سوز جگر بگداختند
    طوطي شيرين سخن را بي شکر بگذاشتند
  • دوش چون در شکن طره شب چين دادند
    مژده آمدن آن صنم چين دادند
  • سوز پروانه دگر در دل شمع افکندند
    مهر اورنگ بگلچهر خور آئين دادند
  • ز سر برون نکنم آرزوي خاک درت
    در آن زمان که مرا خاک بر سر انبارند
  • بکنج صومعه آنها که ساکنند امروز
    چو بلبلان چمن در هواي گلزارند
  • روز و شب خاشاک روبان در دير مغان
    مست و بيخود دوش بردوش آورندم يا برند
  • کي آشيان نهند درين خاکدان از آنک
    شهباز عرشيند که در لامکان پرند
  • لعلش بگاه نطق چو گوهرفشان شود
    صد طعنه بر طويله در عدن زند
  • در آرزوي عارض و بالاش عندليب
    هنگامه بر فراز گل و نارون زند
  • همچو ني گر در سماعت خرقه بازي آرزوست
    دامن آنکس بچنگ آور که نائي مي زند
  • ساقيا مي زين فزون تر کن که ميخواران بسند
    همچو ما درديکشان در کوي خماران بسند
  • گر سبک دل گشتم از رطل گران عيبم مکن
    زانکه در بزم سبک روحان سبکساران بسند
  • چشم مستت کو طبيب درد بيدردمان ماست
    گو نگاهي کن که در هر گوشه بيماران بسند
  • گر گنهکارم که عمري صرف کردم در غمت
    بگذران از من که همچون من گنهکاران بسند
  • بر اميد گنج خواجو از سر شوريدگي
    دست در زلفش مزن کانجا سيه ماران بسند
  • چو روزنامه روي تو در قلم گيرند
    محققست که برآفتاب بنويسند
  • هر نسخه که در وصف خط يار نويسند
    بايد که سوادش بشب تار نويسند
  • در چين صفت جعد سمن ساي نگارين
    هر نيمشب از نافه تاتار نويسند
  • اي بس که چو من خاک شوم قصه دردم
    صاحب نظران بر در و ديوار نويسند
  • هرنکته که در سکه من نقش بخوانند
    آنرا بطلا بر رخ دينار نويسند