نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان خواجوي کرماني
گفتم دل من از خون درياست گفت آري
همچون دل تو بحري
در
هيچ بر نباشد
بنده چو محمود شد خموش که سلطان
در
ره معني بجز اياز نباشد
در
راه عشق نبود جز عشق رهنمائي
زيرا که هيچ راهي بي راهبر نباشد
جز روي ويس رامين گل
در
چمن نبيند
پيش عقيق شيرين قدر شکر نباشد
هر کان دهن ببيند از جان سخن نگويد
وانکو کمر ببيند
در
بند زر نباشد
در
ديده کشم خاک کف پاي کسي را
کو خاک کف پاي سرکوي تو باشد
تا چين آن دو زلف سمن سا پديد شد
در
چين هزار حلقه سودا پديد شد
از آفتاب طلعت يوسف ظهور يافت
نوري که
در
درون زليخا پديد شد
در
نيارد بکف آنکس که ز دريا ترسد
نخورد باده هرآنکو ز خمار انديشد
در
چنين وقت که از دست برون شد کارم
من بيچاره که ام چاره کار انديشد
هر که سر
در
عقب يار سفرکرده نهاد
اين خيالست که ديگر ز ديار انديشد
در
چنين باديه کانديشه سرنتوان کرد
بار خاطر طلبد هر که ز بار انديشد
عجب از لاله دلسوخته کو
در
دم صبح
از خروشيدن مرغان سحر ننديشد
نکنم ياد شب هجر تو
در
روز وصال
کانکه شد ساکن جنت ز سقر ننديشد
نسيم باد صبا چون بگل
در
آويزد
ز شور بلبل فرياد خوان نينديشد
گفتم از محمل آن جان جهان برگردم
پايم از خون دل سوخته
در
گل مي شد
پند عاقل نکند سود که
در
بند فراق
دل ديوانه نديديم که عاقل مي شد
آستين برديده مي بندم ولي
در
دامنم
خون دل چندانکه مي بينم فزونتر مي چکد
دل
در
سر زلفت بفغان آمد و رنجور
دوري نبود گر بشب تار بنالد
بيزبانست و ندانم که کرا مي خواند
در
فغانست و ندانم که چرا مي نالد
بسکه راه دل ارباب حقيقت زده است
ظاهر آنست که
در
راه خدا مي نالد
زلف شبرنگ چو از عارض زيبا برداشت
در
شب تيره فروغ قمرم ياد آمد
عکس رخش چون
در
آب چشم من افتاد
بوي گل و نفحه گلاب برآمد
از
در
خرگه برآمد آن مه و گفتم
يوسف کنعان مگر ز چاه برآمد
سرو نديدم که
در
قبا بخراميد
مه نشنيدم که با کلاه برآمد
صفحه قبل
1
...
2133
2134
2135
2136
2137
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن