نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ويس و رامين
چراغ مهر شد
در
دلش مرده
هم ايدون آتش کينه فسرده
نه جنگي بود مرگش را بهانه
نه خوني ريخته شد
در
ميانه
بدان گاهي که او با ويس بگريخت
به دام شاه موبد
در
نياويخت
بکن نيکي و
در
درياش انداز
که روزي گشته لولو يابيش باز
زبانها بود بر وي آفرين خوان
چو دلها
در
وفاي وي گروگان
مکن بد
در
جهان و بد مينديش
کجا گر بد کني بد آيدت پيش
بدانديشان همه بر دار بودند
و يا
در
چاه و زندان خوار بودند
در
ايران هر کسي دانش بياموخت
بدان تا راز خود نزدش برافروخت
صد و ده سال رامين
در
جهان بود
از آن هشتاد و سه شاه زمان بود
شهي خوش زندگي بودست و خوش نام
که خود
در
لفظ ايشان خوش بود رام
جهان
در
دست ويس سيمتن کرد
مرو را پادشاه خويشتن کرد
دو خسرو نامشان خورشيد و جمشيد
جهان
در
فر هردو بسته اوميد
کرا دشمن نباشد
در
جهان کس
چو بيني دشمن او خود جهان بس
نديدم
در
جهان چون تو وفادار
چرا گشتي ز من يکباره بيزار
شگفتي نيست گر با تو جفا کرد
زمانه
در
جهان با که وفا کرد
چرا درد دگر بر من نهادي
بلا را راه
در
جانم بدادي
شکيبايي ز پيران سخت نيکوست
بخاصه
در
فراق جفت يا دوست
در
آتشگه مجاور گشت و بنشست
دل پاکيزه با يزدان بپيوست
گهي
در
پيش يزدان لابه کردي
گناه کرده را تيمار خوردي
همي گرديم تازان
در
چراگاه
ز حال آنکه از ما شد نه آگاه
سرايي را که
در
وي يک زمانيم
درو جوياي ساز جاودانيم
جهان بندست و ما
در
بند خرسند
نجوييم آشنايي با خداوند
گل دولت به وقتي گشت خندان
که
در
گيتي شده پژمرده ريحان
همانا دهر را باغ اين زمانست
بدو
در
مملکت سرو روانست
کنون نيکان چو گلها
در
بهارند
بدانديشان چو گلبن پر ز خارند
ازين سفله جهان آمد چنان حر
که لعل از سنگ آيد وز صدف
در
اگر ترسي تو از آتش به محشر
ز بي باکي شوي
در
آتش اندر
جهان
در
فضل او بستست اوميد
فزونتر زانکه اندر نور خورشيد
اگر
در
چشم خردست او به منظر
به عقل اندر بزرگست او به مخبر
اگر يابي ز هرکس نظم گفتار
ز من يابي تو نظم
در
شهوار
چو دريايست طبع من ز گفتار
شود از علم
در
وي رود بسيار
دل و دست و
در
و رويت گشاده
سرير و مسند و خوانت نهاده
ديوان عراقي
دوستان را زار کشتي ز آرزوي روي خود
در
طريق دوستي آخر کجا باشد روا؟
آن يار، که
در
ميان جان است
بر گوشه دل نهاد ما را
در
خانه ما نمي نهد پاي
از دست مگر بداد ما را؟
دانست که
در
غميم بي او
از لطف نکرد شاد ما را
بر ما
در
لطف خود فرو بست
وز هجر دري گشاد ما را
به عالم،
در
که ديدم باز کردم
نديدم روي دلداري دريغا
نديدم هيچ گلزاري به عالم
که
در
چشمم نزد خاري دريغا
وعده اي مي ده، اگر چه کج بود
کز بهانه
در
گماني ساقيا
از لطافت
در
نيابد کس تو را
زان يقينم شد که جاني ساقيا
گوش جان ها پر گهر شد، زانکه تو
از سخن
در
مي چکاني ساقيا
در
دل و چشمم ز حسن و لطف خويش
آشکارا و نهاني ساقيا
نيست
در
عالم عراقي را دمي
بر لب تو کامراني ساقيا
خواهي که راه يابي بي رنج بر سر گنج
مي بيز هر سحرگاه خاک
در
خرابات
جان باز
در
خرابات، تا جرعه اي بيابي
مفروش زهد، کانجا کمتر خرند طامات
چون غرقه شد عراقي يابد حيات باقي
اسرار غيب بيند
در
عالم شهادات
ديدي چو من خرابي افتاده
در
خرابات
فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات
دردش نديد درمان، زخمش نجست مرهم
در
ساخته به ناکام با درد بي مداوات
به يک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب
در
جهان انداخت
صفحه قبل
1
...
2131
2132
2133
2134
2135
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن