نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان خواجوي کرماني
کوه سنگين دل اگر قلزم چشمم بيند
موج طوفان سرشکش ز کمر
در
گذرد
باد را بر سر زلف تو اگر باشد دست
بهوايت ز سر سنبل تر
در
گذرد
چرخ را بر سر ميدان محبت هر دم
ناوک آه من از هفت سپر
در
گذرد
هيچ
در
خاطر يوسف گذرد کز غم هجر
چه بلا بر سر محنت کش کنعان گذرد
صبح رويش بديد و سوره والشمس
از سرصدق
در
دميد و دعا کرد
بدرستي که
در
حديث نيايد
آنچه غم با دل شکسته ما کرد
چون بروز وصال شکر نکردم
اخترم
در
شب فراق سزا کرد
چو آفتاب کشد روي
در
حجاب عدم
نظاره قمري شب نقاب بايد کرد
بروي دوست بروز آور امشب اي خواجو
که
در
بهشت برين ترک خواب بايد کرد
نتوانم که برآرم نفسي بي لب دوست
که قضا جان مرا
در
لب او مضمر کرد
پسته را با دهن تنگ تو نسبت کردم
رفت
در
خنده ز شادي مگرش باور کرد
هر ميي کز کف ساقي غمت کردم نوش
گوئيا خون جگر بود که
در
ساغر کرد
جامه
در
پيش پير باده فروش
رهن جام شراب خواهم کرد
چون شکر شيرين بشکر خنده
در
آري
جان برخي آن لعل گهر پوش توان کرد
خواجو تو مپندار که بي سيم زماني
با سيمبران دست
در
آغوش توان کرد
تا
در
سر زلفش نکني جان گرامي
پيش تو حديث شب يلدا نتوان کرد
از بسکه خورد خون جگر مردم چشمم
دل
در
سر آن هندوي لالا نتوان کرد
گو بشمشير بکش يا ز کمندش برهان
صيد را اين همه
در
قيد رها نتوان کرد
مهر رخسار تو
در
دل نتوان داشت نهان
که به گل چشمه خورشيد نهان نتوان کرد
ناوک غمزه ات از جوشن جانم بگذشت
در
صف معرکه انديشه جان نتوان کرد
هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد
سر
در
ميان مجلس عشاق برنکرد
گشتيم خاک پايش و آنسرو سرفراز
دامن کشان روان شد و
در
ما نظر نکرد
زان ساعتم که بر ره مستي گذر فتاد
در
خاطرم دگر غم هستي گذر نکرد
در
سر چشم جفا ديده خون افشان کرد
دل من هر چه بخوناب جگر گرد آورد
گل نهالي به بوستان آورد
مرغ را باز
در
فغان آورد
صفحه قبل
1
...
2131
2132
2133
2134
2135
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن