167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • گر خويشتن پرستي کي ره بري بايمان
    در دين خودپرستان ايمان چه کار دارد
  • ما را بباغ رضوان کي التفات باشد
    در روضه محبت رضوان چه کار دارد
  • زلف سيه چه آري در پيش چشم جادو
    با ساحران بابل ثعبان چه کار دارد
  • ريحان گلشن جان عقلست و نزد جانان
    چون روح در نگنجد ريحان چه کار دارد
  • گفتم که جان خواجو قربان تست گفتا
    در کيش پاکدينان قربان چه کار دارد
  • آنرا که در جان عشقي نباشد
    دل بر کن از وي کوجان ندارد
  • چو قدش باغبان گر راست خواهي
    خرامان سرو در بستان ندارد
  • چه درمان خواجو ار در درد ميري
    که درد عاشقي درمان ندارد
  • دل غمگين مرا گر چه بتاراج ببرد
    شادمانم که وطن در دل غمگين دارد
  • زلف چوگان صفت ار حلقه کند بر رخسار
    هر زمان گوي دلم در خم چوگان آرد
  • در ره عشق مسلمان حقيقي آنست
    که به زنار سر زلف تو ايمان آرد
  • زاهد صومعه را هر نفسي مست و خراب
    نرگس مست تو در حلقه مستان آرد
  • باز صورت نتوان بست که نقاش ازل
    صورتي مثل تو در صفحه امکان آرد
  • خدنگ غمزه جادو چو در کمان آرد
    هزار عاشق دلخسته را بجان آرد
  • حلاوت سخنش کام جان کند شيرين
    عبارتي ز لبش هر که در بيان آرد
  • از آن دو نرگس مخمور ناتوان عجبست
    که تير غمزه بدينگونه در کمان آرد
  • در جنب جمال تو بود صورت ديوار
    هر نقش که صورتگر ارژنگ نگارد
  • لاله دل در دم جانبخش سحر مي بندد
    غنچه جان پيشکش باد صبا مي آرد
  • ظاهر آنست که مرغ دل مشتاقانرا
    دانه خال تو در دام بلا مي آرد
  • هر کرا ساعت سيمين تو آيد در چشم
    دست حيرت نتواند که بدندان نبرد
  • در خورد خدمتش چو ندارم بضاعتي
    جان ضعيف هست بجانان که مي برد
  • خرد نشان دهان تو در نمي يابد
    چرا که نام و نشانش ز بي نشاني برد
  • اگر ز پسته تنگ تو دم زند غنچه
    نسيم باد صبا در دمش دهن بدرد
  • چو در محاوره آيد لب گهربارت
    عقيق پيرهن لعل بر بدن بدرد
  • تاجداري کند آنکس که ز سردر گذرد
    ره بمنزل برد آنکو ز سفر در گذرد