167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • بگاه بام دلم در نواي زير آمد
    چو بلبل سحري نالهاي زار گرفت
  • دلم چو بي رخ زيباي او کنار نداشت
    قرار در خم آن زلف بيقرار گرفت
  • شکنج موي تو آورد ماه را در دام
    کمند زلف تو خورشيد را شکار گرفت
  • گفتم مگر بحيله بقيدش در آورم
    از من رميد و توسن بختم رماند و رفت
  • جانم چو رو به خيمه روحانيان نهاد
    تن را در اين حظيره سفلي بماند و رفت
  • گل در حجاب بود که مرغ سحرگهي
    آمد بباغ و آنهمه فرياد خواند و رفت
  • نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
    مطرب بگوي نوبت عشاق در نهفت
  • خواهي که سرفراز شوي همچو زلف يار
    در پاي يار سرکش خورشيد چهره افت
  • چون وصف دهان تو کنم زانکه در آفاق
    من هيچ نديدم به لطافت چو دهانت
  • تا رخت تصوف بخرابات نياري
    در بتکده کي راه دهد پير مغانت
  • بايد که نشان در ميخانه بپرسي
    ورني ز جهان محو شود نام و نشانت
  • در آن مصاف که چشم تو تيغ کينه کشيد
    بسا که زلف تو چشم دلاوران بشکست
  • از آن دواي دل خسته در جهان تنگست
    که نيستش بجز از پسته تو مرهم هيچ
  • دهانش گوئي از تنگي که هيچست
    بدان تنگي نديدم در جهان هيچ
  • ميانش يک سر مويست و گوئي
    ندارد يک سر مو در ميان هيچ
  • ميانش چون تنم در بي نشاني
    دهانش چون دلم وز وي نشان هيچ
  • خوشا با دوستان در بوستان عيش
    که باشد بوستان بي دوستان هيچ
  • بنوش لعل مذاب از زمردين اقداح
    ببين که جوهر روحست در قدح يا راح
  • بريز خون صراحي که در شريعت عشق
    شدست خون حريفان سبيل و خمر مباح
  • در تو زمره ارباب شوق را منزل
    غم تو مخزن اسرار عشق را مفتاح
  • مباش بي لب ياقوت و جام ياقوتي
    که نيست بي مي و معشوق در زمانه فتوح
  • نوشته اند بر اوراق کارنامه عشق
    که رند را نبود در صلاح و توبه صلوح
  • مرا که از درت اميد فتح بابي نيست
    در دو لختي چشمست بر رهت مفتوح
  • خيال نرگس مستت چو در دلم گذرد
    شود ز خنجر خونريز او دلم مجروح
  • هنوز در سر فرهاد شور شيرينست
    اگر چه رفت بتلخي و جان شيرين داد