167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • فرهاد را چو از لب شيرين گزير نيست
    در گوش او ملامت دشمن حکايتيست
  • در سلسله زلف سراسيمه ليلي
    حال دل مجنون پراکنده ما چيست
  • گر زانکه نرنجيده ئي از ما بخطائي
    چين در خم ابروي تو اي ترک ختا چيست
  • در حضرت سلطان چمن چون همه بادست
    چندين همه آمد شدن پيک صبا چيست
  • کسي کز خاک کوي دوست ببريد
    برو زو در گذر کو خاکساريست
  • فغان ز مردم چشمت که خون جانم ريخت
    چه مردميست که در عين مردم آزاريست
  • بيا که در غم هجر تو کار ديده من
    ز شوق لعل روان برقدت گهرباريست
  • حال من نرگس بيمار تو داند زآنروي
    که در او همچو دل من اثر از بيماريست
  • چشم بيمار تو پيوسته چو در چشم منست
    دل پر درد مرا ناگزر از بيماريست
  • ايکه از چشم تو در هر طرفي بيماريست
    قامتم چون سر زلفت مگر از بيماريست
  • چون گرفتار توام دام دگر حاجت نيست
    چه روي در پي مرغي که اسير قفسيست
  • بت محمول مرا خواب ندانم چون برد
    زانکه در هر طرفش ناله و بانگ جرسيست
  • کمترين بنده درگاه تو گفتم خواجوست
    گفت گو بگذر از اين در که مرا بنده يکيست
  • در چمن سرو سرافراز که کارش بالاست
    سرفرازست ولي چون تو سهي بالا نيست
  • مغان زنده دلرا خوان که در دير
    مراد از زندخواني زنده خوانيست
  • دل شکسته که مجذوب سالکش خوانند
    ز کفر زلف بتان در حجاب ظلمانيست
  • نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بي خبر
    زانکه جاي خواب مستان گوشه محراب نيست
  • ساکن کوي خرابات مغان خواهم شدن
    کز در مسجد مرا اميد فتح الباب نيست
  • پيش رويش ز آتش دل سوختم پروانه وار
    زانکه شمعي چون رخش در مجلس اصحاب نيست
  • گفتمش کاخر دل گمگشته ام را باز ده
    گفت باري اين بضاعت در جهان ناياب نيست
  • بسي شکايتم از فرقت تو در جانست
    وگرنه از غم عشقت مرا شکايت نيست
  • چنين شنيده ام از راويان آيت عشق
    که در قرائت دلدادگان روايت نيست
  • کدام رند خرابات ديده ئي کو را
    هزار زاهد صد ساله در حمايت نيست
  • در جهان مردي نمي بينم که از دردي جداست
    يک طربناکست برگردون و آنهم مرد نيست
  • گويند صبر در مرض عشق نافعست
    باري درين هوا که منم سودمند نيست