167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ويس و رامين

  • ز نسرين بود و سوسن بستر من
    جهان افروز رامين در بر من
  • مي آسوده در مجلس همي گشت
    رخ ميخواره همچون مي همي رشت
  • به زيبايي همي ماند به خورشيد
    جهان در برگ و بارش بسته اميد
  • به زيرش سخت روشن چشمه آب
    که آبش نوش وريگش در خوشاب
  • سرودي گوي بر رامين بدساز
    به در بر روي مهرش پرده راز
  • جهان را در بر و برگش اميد است
    ميان هر دو پيداتر ز شيد است
  • به زيرش ويس بانو چشمه آب
    لبانش نوش و دندان در خوشاب
  • که تا من زنده باشم در دو گيهان
    نمي خواهم که برگردم ز جانان
  • درخت کام تو گردد برومند
    تو باشي در جهان مهتر خداوند
  • اگر روزي مرا کامي نمايد
    به زير کام در دامي نمايد
  • کسي کاو تخم کشتن پيشه دارد
    هميشه دل در آن انديشه دارد
  • تو تخم عاشقي در دل بکشتي
    که بار آيد ترا حور بهشتي
  • چه عشق اندر دل و چه تيز آتش
    در آتش عيش کردن چون بود خوش
  • تو در دل کن که بيني رنج و خواري
    کني ناکام صبر و بردباري
  • تو خانه کرده اي بر راه سيلاب
    درو خفته بسان مست در خواب
  • پس آن خواري ازين خواري بود بيش
    کجا خونت بود در گردن خويش
  • روان را بيش ازين خواري چه داني
    که در دوزخ بماني جاوداني
  • فسانه گشته اي در هفت کشور
    هميشه خوار بر چشم برادر
  • که و مه چون به مجلس جام گيرند
    ترا در ناحفاظان نام گيرند
  • همي گويند چون او کس چه بايد
    که در گوهر برادر را نشايد
  • مبادا در جهان آن شادي و کام
    کزو آيد روان را زشتي نام
  • تو در گيتي جز او دلبر نديدي
    ازيرا بر بتانش برگزيدي
  • شد از تو روزگار لهو و بازي
    تو در ميدان بازي چند تازي
  • تو باشي در ميان، ما بر کناره
    نباشد جز درودي بر نظاره
  • چو بشنيد اين سخن رامين بيدل
    تو گفتي چون خري شد مانده در گل
  • منم فردا و راه ماه آباد
    بگردم در جهان چون گور آزاد
  • چه مايه رنج بردم در هوايت
    چه مايه درد خوردم از جفايت
  • درازآهنگ شد در مهر کارم
    که تو بر باد دادي روزگارم
  • به از ما نيست اکنون در جهان شاه
    تو بر خوبان شهي و من شهان شاه
  • به پرده در تو بانو باش و خاتون
    که من باشم شه شاهان ز بيرون
  • که يارد در جهان با تو چخيدن
    دل از پيمان و فرمانت بريدن
  • بگو تا در دل سنگين چه داري
    نهال دشمني يا دوستداري
  • که من در مهر تو گشتم ز جان سير
    ترا زين پس نپرسم جز به شمشير
  • نشايد بيش ازين کردن مدارا
    که رازم در جهان شد آشکارا
  • دل تو پيشه کرده بردباري
    کف تو پيشه کرده در باري
  • بهي و بتري در ما سرشتست
    چنان چو نيک و بد بر ما نبشتست
  • چرا ورزم بدين سان مهرباني
    کزو در دست و ننگ جاوداني
  • ز بس کامد به گوش من ملامت
    شدم يکباره در گيتي علامت
  • اگر تا جاودان در وي نشينم
    به دو ديده کنارش را نبينم
  • همي خواهم ز شاهنشاه موبد
    که من باشم در آن کشور سپهبد
  • به نقش لعل در وي بافته زر
    چو روي بيدل و رخسار دلبر
  • پس آنگه دست يکديگر گرفتند
    به تنها هردوان در باغ رفتند
  • به مشک آلوده فندق گل شخوده
    ز خون آلوده نرگس در نموده
  • ازان ترسم که تو روزي به گوراب
    ببيني دختري چون در خوشاب
  • همي ناليد ويسه در جدايي
    شکيب از من جدا شد تا تو آيي
  • به چندان غم بياگند اين دل تنگ
    که در دشتي نگنجد شصت فرسنگ
  • چو باشد در جدايي دل شکيبا
    مرو را نيست نام عشق زيبا
  • عقاب و باز بد در حدي ساري
    رفيق و جفت کبگ کوهساري
  • ز بس مي خوردن و خوشي در آمل
    تو گفتي بودش آب رودها مل
  • ز بيم تيغ او در مرز گوراب
    همي با شير بيشه خورد گور، آب