167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ويس و رامين

  • سه کس در خرمي انباز گشته
    ز گيتي کار ايشان راز گشته
  • ندانست هيچ دشمن راز ايشان
    مگر در مرو، زرين گيس خاقان
  • چنان در جادوي او بود استاد
    که لاله بشکفانيدي ز فولاد
  • گهي رامين چو يوسف بود در چاه
    گهي مانند عيسي بود بر ماه
  • گرفته راه صعب و دور در پيش
    نيايد تا نيابد داروي خويش
  • چو شاهنشاه شد در مرو خرم
    پديد آمد به جاي سور ماتم
  • تبيره بر در خسرو فغان کرد
    که چندين راه شاها چون توان کرد
  • هميدون ناي رويين شد غريوان
    بران دو يار در اشکفت ديوان
  • همي شد شاه با لشکر شتابان
    چو ابر و باد در کوه و بيابان
  • خروش و بانگ و غلغل در دز افتاد
    چنان کاندر درختان اوفتد باد
  • پذيره ناشده او را سپهبد
    به درگاهش در آمد شاه موبد
  • يکي در جادوي با ديو همبر
    يکي از ابلهي با خر برابر
  • تو از بيرون نشسته در ببسته
    درون رامين به کام دل نشسته
  • مکن غمگين به يافه خويشتن را
    مده در خويشتن راه اهرمن را
  • مثل شد در زبان هفت کشور
    شهان دانند باز ماده از نر
  • تو بر جانم همي بندي گناهي
    مرا در وي نبوده هيچ راهي
  • نه تيري بد بدين دز چون برآمد
    بدين درهاي بسته چون در آمد
  • مگو چيزي که در دانش نگنجد
    خرد او را به يک جو بر نسنجد
  • شهنشه گفت: زردا چند گويي
    ز بند در بهانه چند جويي
  • چه سود ار در ببستم مهر کردم
    که چون تو سست رايي را سپردم
  • سرايي بود نامم بوستان رنگ
    سيه کردي در و ديوارش از ننگ
  • خروشان بيدل و بي صبر و بي جفت
    دوان در کوهها با دل همي گفت
  • مرا دل بود و دلبر هر دو در بر
    کنون نه دل بماندستم نه دلبر
  • چو ويس دلبر از رامين جدا ماند
    تو گويي در دهان اژدها ماند
  • چو آمد شاه موبد در شبستان
    بديدش کنده روي چون گلستان
  • چهل تا جامه وشي و بيرم
    بسان رشته در هم بسته محکم
  • ندارم بيش ازين در مهرت اميد
    اگرچه تويني جز ماه و خورشيد
  • چه آن پندي که من بر تو بخوانم
    چه آن تخمي که در شوره فشانم
  • اگر تو نوشي از تو سير گشتم
    نهال صابري در دل بکشتم
  • نه رامين هرگز از تو شاد باشد
    نه هرگز در دلت زو ياد باشد
  • چه آن کش باشد اندر خانه بدخواه
    چه آن کش خفته باشد شير در راه
  • چه آ ن کش دشمني باشد نگهبان
    چه آن کش مار باشد در گريبان
  • وزان پس هر دو را در خانه افکند
    به مرگ هر دوان دل کرد خرسند
  • در خانه بريشان سخت بسته
    جهاني دل به درد هر دو خسته
  • پس آنگه زرد را از در بياورد
    ز گردانش يکي او را بدل کرد
  • چرا با دلبري تندي نمودم
    که در عشقش چنين ديوانه بودم
  • مبادا هيچ عاشق تند و سرکش
    که تندي افگند او را در آتش
  • يکي سرو سهي بيني بريده
    ميان خاک و خون در خوابنيده
  • مگر گفتست با تو هوشياري
    که گر دزددي کني در دزد باري
  • مگر چون من بدان در سخت شادي
    که چون گنجش به خاک اندر نهادي
  • مگر چون ديدي آن سرو بهشتي
    به باغ جاوداني در بکشتي
  • بريزد ترسم آن سيمين تن پاک
    کجا بي شک بريزد سيم در خاک
  • چرا تيره نباشد اختر من
    که در خاک است ريزان گوهر من
  • به باغ اندر نبالد بيش ازين سرو
    که سرو من بريده گشت در مرو
  • به چرخ اندر نتابد بيش ازين ماه
    که ماه من نهفته گشت در چاه
  • نگارا در جهان بودي تو تنها
    نديدي هيچ کس را با تو همتا
  • دلت بگرفت از گيتي برفتي
    به مينو در سزا جفتي گرفتي
  • به کوه غور ماهم را بکشتند
    چنان کشته در اشکفتي بهشتند
  • به کوه غور در اشکفت ديوان
    همي شادي کنند امروز ديوان
  • هر آن روزي که بنشستي به طارم
    به طارم در تو بودي باغ خرم