167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • برکنار لاله زار عارضش باد صبا
    سنبل سيراب را در پيچ وتاب انداختست
  • ساقي مستان که هوش مي پرستان مي برد
    گوئيا بيهوش دارو در شراب انداختست
  • دل ريشم چو در غمت خون شد
    مردم ديده دست ازو شستست
  • خطي کز تيره شب برخور نوشتست
    چه خطست آن که بس در خور نوشتست
  • اگر چه در خورست آن خط وليکن
    خطا کردست کان برخور نوشست
  • تو گوئي منشي ديوان تقدير
    مرا اين در ازل بر سر نوشتست
  • بچشم عيب در خواج مي بينيد
    چو مي دانيد کاينش سرنوشتست
  • بنده تا دست طلب در دامن عشق تو زد
    هرگزت روزي زغفلت سر ز فرمان تافتست ؟
  • در دهانت سخنست ار چه بشيرين سخني
    لب شکر شکنت عذر دهانت گفتست
  • ديده ناديده مي کني و مرا
    ديده پيوسته در دو ديده تست
  • زين تابخانه رخت برون بر که کاينات
    يک غرفه بر در حرم کبرياي تست
  • خواجو که رفت در سر جور و جفاي تو
    جانش هنوز بر سرمهر و وفاي تست
  • شهسوار گنبد پيروزه يعني آفتاب
    بارها افتاده در پاي سگان کوي تست
  • ذره ئي گفتم ز مهرت سايه از من برمگير
    کافتاب خاوري در سايه گيسوي تست
  • از پريشاني چو مويت در قفا افتاده ام
    نيکبخت آن زلف هندويت که هم زانوي تست
  • دل درين پيرزن عشوه گر دهر مبند
    کاين عروسيست که در عقد بسي دامادست
  • آنکه شداد در ايوان ز زر افکندي خشت
    خشت ايوان شه اکنون ز سر شدادست
  • خاک بغداد به مرگ خلفا مي گريد
    ورنه اين شط روان چيست که در بغدادست
  • اي که بالاي بلند تو بلاي دل ماست
    دلم از چشم تو در عين عذاب افتادست
  • دست گيريد که در لجه درياي سرشک
    تن من همچو خسي بر سر آب افتادست
  • در غمت همنفسي نيست بجز فريادم
    چه توان کرد که فرياد رسم فريادست
  • آنکه بي مجلس مستان ننشستي يکدم
    اين زمان آمد و در مجلس تذکير نشست
  • در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمي
    که تو گوئي رمضان بار سفر خواهد بست
  • وقت افطار بجز خون جگر خواجو را
    تو مپندار که در مشربه جلابي هست
  • تا حاجب ابروت چه در گوش تو گويد
    کارد همه سر سوي بنا گوش تو پيوست