167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • هر که در صبحت آن شاخ صنوبر بنشست
    همچوباد سحري از سر بستان برخاست
  • هر چه در عالم تحقيق صفاتش خوانند
    چو نکو درنگري آينه ذات خداست
  • گر چه صورت نتوان بست که جان را نقشيست
    نقش جانست که در آينه دل پيداست
  • نتوان در خم ابروي سياهش پيوست
    آنک پيوند من سوخته بگسيخته است
  • تا زدي در دل من خيمه باقبال غمت
    شادي از جان من غمزده بگريخته است
  • حيرت اندر خامه نقاش بيچونست کو
    راستي در نقش رويت داد خوبي داده است
  • کند بسنبل گردنکشت زمانه خطاب
    که خادمي تو در شان عنبرآمده است
  • بيا بديده خواجو نگر که خط سياه
    بگرد روي چو ماهت چه در خور آمده است
  • مرا غيرت آيد که مکتوب تو
    چنين در حديث تو پيچيده است
  • از آن از لب خويشتن در خطم
    که خطت بحکم که بوسيده است
  • چو نام تو در نامه بيند دبير
    بچشم بصيرت ترا ديده است
  • دلا در عاشقي محرم چه جوئي
    که پيش عاشقان محرم حجابست
  • به خون در کعبه بايد غسل کردن
    که آب چشمه زمزم حجابست
  • ز يم حاصل نگردد گوهر عشق
    که در راه حقيقت يم حجابست
  • اگر داري سري بگذر ز سامان
    که در اين ره سر و سامان حجابست
  • بحاجب چون توان محجوب گشتن
    که حاجب بر در سلطان حجابست
  • بحکمت ملک يونان کي توان يافت
    که حکمت در ره يونان حجابست
  • بايمان کفر باشد باز ماندن
    ز ايمان در گذر کايمان حجابست
  • رخش با آب و آتش در نقابست
    لبش با آتش اندر عين آبست
  • ز چشمش فتنه بيدارست و چشمش
    چو بختم روز و شب در عين خوابست
  • عقيق اشک من در جام ياقوت
    شراب لعل يا لعل مذابست
  • تن خواجو نگر در مهر رويت
    که چون تار قصب بر ماهتابست
  • سرمست مي عشق تو در جنت و دوزخ
    از نار و نعيم ايمن و فارغ زعذابست
  • با روي بتان کعبه دل دير مغانست
    در دير مغان زمزم جان جام شرابست
  • دست از فلک سفله فرو شوي چو خواجو
    کاين نيل روان در ره تحقيق سرابست