167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • مستسقي درويش که نم در جگرش نيست
    او را که دهد قطره ئي از بحر سماحت
  • در مذهب صاحب نظران باده مباحست
    زينسان که دهد چشم تو فتواي اباحت
  • در ديده خورشيد چو يک ذره حيا نيست
    آيد بسر بام تو از راه وقاحت
  • چو بر قمر ز شب عنبري نقاب انداخت
    دل شکسته ما را در اضطراب انداخت
  • دل ار بلحقه شوريدگان کشد چه عجب
    مرا که زلف تو در حلق جان طناب انداخت
  • بيا که ساقي چشمم بياد لعل لبت
    ز اشک در قدح آبگون شراب انداخت
  • عروس مهوش ساغر نگر که وقت صبوح
    نمود طلعت و آتش در آفتاب انداخت
  • بسکه مرغ سحري در غم گلزار بسوخت
    جگر لاله بر آن دلشده زار بسوخت
  • حبذا شمع که از آتش دل چون مجنون
    در هواي رخ ليلي به شب تار بسوخت
  • داروي درد دل اکنون ز که جويم که طبيب
    دل بيمار مرا در غم تيمار بسوخت
  • تاري از زلف تو افتاد به چين وز غيرت
    خون دل در جگر نافه تاتار بسوخت
  • آتش مهرم چو در دل شعله زد
    برفلک بهرام را زوبين بسوخت
  • سوختم در آتش هجران او
    پشه را بين کز غم شاهين بسوخت
  • اي بسا خسرو که او فرهادوار
    در هواي شکر شيرين بسوخت
  • چون تو در بستان برافکندي نقاب
    لاله را دل بر گل و نسرين بسوخت
  • همچو خواجو کس نمي بينم که او
    در فراق روي کس چندين بسوخت
  • چين گيسوي دوتا را چو پريشان مي کرد
    مشک در دامن يکتائي والا مي ريخت
  • در قدمهاي خيال تو بدامن هر دم
    چشم دريا دل من لؤلؤ لالا مي ريخت
  • مردم ديده خواجو چو قدح مي پيمود
    خون دل بود که در ساغر صهبا مي ريخت
  • چون خدنگ چشم جادو مي نهادي در کمان
    ناوک مژگان يکايک برنشان مي آمدت
  • از سر يکدانه گندم در نمي آري گذشت
    وز براي نزهت دل باغ رضوان بايدت
  • بسکه آتش زبانه زد در دل
    جگرم گرم شد لعاب کجاست
  • اي باغبان بگو که ره بوستان کجاست
    در بوستان گلي چو رخ دوستان کجاست
  • در دم بجان رسيد و طبيبم پديد نيست
    دارو فروش خسته دلانرا دکان کجاست
  • من خفته همچو چشم تو رنجور و در دلت
    روزي گذر نکرد که آن ناتوان کجاست