167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • فتنه برخاسته و باده پرستان در شور
    شمع بنشسته و چشم خوش مستان درخواب
  • صبر ايوب ببايد که شبي دست دهد
    که رود چشمم از انديشه کرمان در خواب
  • بلبل دلشده چون در کف صياد افتاد
    باز بيند چمن و طرف گلستان درخواب
  • از شکنج زلف و مهر طلعتت
    تاب بر خورشيد و در خورشيد تاب
  • بيني ار بيني در آب و آينه
    آفتاب روي و روي آفتاب
  • پيکرم در مهر ماه روي تو
    گشته چون تار قصب بر ماهتاب
  • خواب را در دور چشم مست تو
    اي دريغ ار ديدمي يک شب بخواب
  • در آرزوي روي تو خواجو چو بيدلان
    هر شب بخون ديده کند آستين خضاب
  • در بهشت ار زانکه برقع برنيندازي ز رخ
    روضه رضوان جهنم باشد و راحت عذاب
  • وقت رفتن گر روم با آتش عشقت بخاک
    روز محشر در برم بيني دل خونين کباب
  • گوئيا عزم ندارد که شود روز امشب
    يا درآيد ز در آن شمع شب افروز امشب
  • هر شبي کز خم گيسوي توام ياد آيد
    در خيالم گذرد خواب پريشان همه شب
  • خبرت هست که در باديه هجر تو نيست
    تکيه گاهم بجز از خار مغيلان همه شب
  • در هواي گل روي تو بود خواجو را
    همنفس بلبل شب خيز خوش الحان همه شب
  • چو هست در ره مقصود قرب روحاني
    چه احتياج بارسال قاصد و مکتوب
  • دلا در ابروي خوبان نظر مکن پيوست
    ز روي دوست بحاجب چرا شوي محجوب
  • گهي که جان بلب آرد درين طلب خواجو
    کند بديده طالب نگاه در مطلوب
  • طره مشکين نباشد بر رخ جانان غريب
    زانک نبود سنبل سيراب در بستان غريب
  • برغريبان رحمت آور چون غريبي در جهان
    زانک نبود از خداوند کرم احسان غريب
  • در وفا چشم ندارم که ثباتت باشد
    که توقع نتوان داشتن از عمر ثبات
  • راستي را تا صلاي عشق در عالم زدي
    قامتت را سجده آرد عرعر از بانک صلوة
  • نغمه عشاق در نوروز خوش باشد وليک
    ايدريغ ارعيش ما را دست ميدادي ادات
  • بي شکر شيرين تو در درگه خسرو
    بر سينه زنم سنگ چو فرهاد ز دستت
  • تا چند کنم ناله و فرياد که در شهر
    فرياد رسي نيست که فرياد ز دستت
  • دستي ز سر لطف بنه بردل ريشم
    زيرا که بود در کف کافي تو راحت