167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • خواجو اگر چه در سر سوداي ما رود
    تا باشدش سري سر او و آستان ما
  • اي دل نگفتمت که مرو در کمند عشق
    آخر بقصد خويش چرا ميکني شتاب
  • اي دل نگفتمت که مرو در کمند عشق
    آخر بقصد خويش چرا ميکني شتاب
  • اي دل نگفتمت که مرو در هواي دل
    طاوس را چه غم ز هواداري ذباب
  • ايدل نگفتمت که سر از سنبلش مپيچ
    کافتي از آن کمند چو خواجو در اضطراب
  • من چنان بيخودم که بانگ جرس
    هست در گوش من خروش رباب
  • ديشب خبرت هست که در مجلس اصحاب
    تا روز نخفتيم من و شمع جگرتاب
  • من در نظرش سوختمي ز آتش سينه
    و او ساختي از بهر من سوخته جلاب
  • از بسکه فشانديم در از چشم گهرريز
    شد صحن گلستان صدف لؤلؤي خوشاب
  • در پاش فکندم سرشوريده از آنروي
    کو بود که ميسوخت دلش برمن از اصحاب
  • بر گل خودروي رويت کآبروي حسن از اوست
    سبزه سيراب را بنگر چو نيلوفر در آب
  • مردم دريا نينديشد ز طوفان زان سبب
    مردم چشمم فرو بردست دايم سر در آب
  • چون بنوک خامه خواجو شرح مشتاقي دهد
    چشم خونبارش دراندازد روان دفتر در آب
  • همچو خالش که ديد در بستان
    باغباني نشسته بر سر آب
  • هر دم که در دلم گذرد نيش غمزه ات
    گردد ز غصه بردل من نيشتر شراب
  • در گردش آرم جام طرب تا مرا دمي
    از گردش زمانه کند بيخبر شراب
  • خواجو ز بسکه جام ميش ياد ميکني
    در جان مي پرست تو کردست اثر شراب
  • بازا بغربت از مي و مستي که نزد عقل
    بر خستگان غريب بود در سفر شراب
  • بيدلان را رخ زيبا ننمائي به چه وجه
    عاشقانرا ز در خويش براني ز چه باب
  • صعب تر از درد من در غم هجران او
    دوزخيانرا بحشر هيچ نباشد عذاب
  • در بر قباي شامي پيروزه گون چو ماه
    بر سر کلاه شمعي زرکش چو آفتاب
  • اي کرده مه را از تيره شب نقاب
    در شب فکنده چين بر مه فکنده تاب
  • زلف تو بر رخت شامست برسحر
    عشق تو در دلم گنجست درخراب
  • هر سؤالي کن ز دريا ميکنم در باب موج
    ديده ميبينم که ميگويد يکايک را جواب
  • اي خوشا با تو صبوحي و ز جام سحري
    پاسبان بيخبر افتاده و دربان در خواب