167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • تا از دم جان پرور او زنده شود خاک
    در کالبد باد دمي روح مسيحا
  • آينه سپهر را مهر رخ تو صيقلي
    ديده آفتاب را خاک در تو توتيا
  • شاه فلک چو بنگرد طلعت ماه پيکرت
    ذره صفت در او فتد بر سربامت از هوا
  • در برفکنده زهره بغلطاق نيلگون
    از سوک زهر خورده زهراي مصطفي
  • دل مسکين مرا نيست در اينجا قدري
    زانک صد دل چو دل خسته من هست اينجا
  • گر راه بود بر سر کوي تو صبا را
    در بندگيت عرضه کند قصه ما را
  • گر ره بدواخانه مقصود نيابيم
    در رنج بميريم و نخواهيم دوا را
  • چو در نظر نبود روي دوستان ما را
    به هيچ رو نبود ميل بوستان ما را
  • رقيب گومفشان آستين که تا در مرگ
    به آستين نکند دور از آستان ما را
  • شديم همچو ميانت نحيف و نتوان گفت
    که نيست با کمرت هيچ در ميان ما را
  • ماه قنينه آسمان چون بفروزد از افق
    در خوي خجلت افکند چشمه آفتاب را
  • چون مه مهربان من تاب دهد نغوله را
    در خم عقربش نگر زهره شب نقاب را
  • پندم مده که تا بشنيدم حديث دوست
    در گوش من مجال نماندست پند را
  • تاراج دلها ميکني در شهر يغما ميکني
    بر خسته غوغا ميکني نشنيده ئي ياساق را
  • در پرده از ناراستي راه مخالف ميزني
    بنواز باري نوبتي چون ميزني عشاق را
  • اي ساقي سوقي بيار آن آفتاب راوقي
    باشد که در چرخ آوريم آنماه سيمين ساق را
  • تا آن نگار سيمبر در وي وطن سازد مگر
    بنگارم از خون جگر خلوتگاه آماق را
  • عامان کالانعام را در کنج خلوت ره مده
    الا ببزم عاشقان خوبان شوق شنگ را
  • گر بگوشت نرسد صبحدمي فريادم
    که رسد در شب هجران تو فرياد مرا
  • ياد باد آنکه ز نظاره رويت همه شب
    در مه چارده تا روز نظر بود مرا
  • ساقيا وقت صبوح آمد بيار آن جام را
    مي پرستانيم در ده باده گلفام را
  • گر بدينسان بر در بتخانه چين بگذرد
    بت پرستان پيش رويش بشکنند اصنام را
  • يک راه در دير مغان برقع براندازي صنم
    تا کافران از بتکده بيرون برند اصنام را
  • گذشت محمل و ما در خروش و ناله وليک
    چه التفات ببانگ جرس نجيبان را
  • عجب نباشد اگر در اداي خطبه عشق
    مفارقت کند از تن روان خطيبانرا