نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
ويس و رامين
نه زان گونه که
در
خانه بماند
بجز قايل مرو را کس نخواند
اگر داننده اي
در
وي برد رنج
شود زيبا چو پرگوهر يکي گنج
چو باشد نام من
در
نام ايشان
برآيد کام من چون کام ايشان
گيا هرچند خود رويد به بستان
دهندش آب
در
سايه گلستان
ز هشتم چرخ هرمزد خجسته
وزيرش بود دل
در
مهر بسته
گزيده هرچه
در
ايران بزرگان
از آذربايگان وز ري و گرگان
قدح پرباده گردان
در
ميان شان
چنان کاندر منازل ماه رخشان
کجا
در
باغ و راغ و جويباران
ز جام مي همي باريد باران
به پشت زنده پيلي کوه پيکر
گرفته کوه را
در
زر و گوهر
به بالاسرو و بار سرو خورشيد
به لب ياقوت و
در
ياقوت ناهيد
به گيتي کام راندن با تو نيکوست
تو بايي
در
برم يا جفت يا دوست
که من دارم ترا با جان برابر
کنم
در
دست تو شاهي سراسر
تن و جان
در
رهت قربان کنم من
هران چيزي که گويي آن کنم من
ز عمر خويش بودم
در
بهاران
چو شاخ سرخ بيد از جويباران
اگر بگذشتمي يک روز
در
کوي
بدي آن کوي تا سالي سمن بوي
چو
در
پيري بدين سان دلستاني
چگونه بوده اي روز جواني
نگر تا
در
چه سختي اوفتادند
که نازاده عروسي را بدادند
نگر کاين دام طرفه چون نهادست
که چونان خسروي
در
وي فتادست
هوا را
در
دلش چونان بياراست
که نازاده عروسي را همي خواست
به پيري بارور شد شهربانو
تو گفتي
در
صدف افتاد لولو
همه
در
روي او خيره بماندند
به نام او را خجسته ويس خواندند
به خز و قاقم و سمور و سنجاب
به زيورهاي نغز و
در
خوشاب
خرد
در
روي او خيره بماندي
ندانستي که آن بت را چه خواندي
گهي گفتي که اين باغ بهارست
که
در
وي لاله هاي آبدارست
گهي گفتي که اين باغ خزانست
که
در
وي ميوه هاي مهرگانست
گهي گفتي که اين گنج شهانست
که
در
وي آرزوهاي جهانست
تنش سيمست و لب ياقوت نابست
همان دندان او
در
خوشابست
نشانده عقد او را
در
بر زر
بسان آب بفسرده بر آذر
به هم بودند آنجا ويس و رامين
چو
در
يک باغ آذرگون و نسرين
چه خواهد کرد با ايشان زمانه
در
آن کردار چون دارد بهانه
هنوز ايشان ز مادرشان نزاده
نه تخم هر دو
در
بوم اوفتاده
پراگنده شده
در
شهر نامش
ز دايه نامه اي شد نزد مامش
چو آمد نامه دايه به شهرو
به نامه
در
سخنها ديد نيکو
چنان بايسته کرد آن بافرين را
که
در
فردوس، رضوان حور عين را
ترا خسرو پدر بانوت مادر
ندانم
در
خورت شويي به کشور
چو
در
گيتي ترا همسر ندانم
به ناهمسرت دادن چون توانم
در
ايران نيست جفتي با تو همسر
مگر ويرو که هستت خود برادر
چو خواهد بود سال بد به گيهان
پديد آيدش خشکي
در
زمستان
چو تير از زه بخواهد تافتن سر
پديد آيد
در
آهنگ کمان ور
کجا چون آفرين برخواند شهرو
نهادش دست او
در
دست ويرو
ز دريا دود رنگ ابري برآمد
به روز پاک ناگه شب
در
آمد
نه ابرست آن تو گفتي تندبادست
کجا
در
کوه خاکستر فتادست
چو شيري
در
بيابان گور جويان
و يا گرگي سوي نخچير پويان
کجا نامه حريري بد نبشته
به مشک و عنبر و مي
در
سرشته
به راه اندر شتاب تو چنان باد
که گردت را نيابد
در
جهان باد
چو شهرو نامه بگشاد و فرو خواند
چو پي کرده خري
در
گل فرو ماند
کجا
در
نامه بسياري سخن يافت
همان نو کرده پيمان کهن يافت
کنون سوگند و پيمان را مفرموش
بجا اور وفا
در
راستي کوش
کنون کان ماه را يزدان به من داد
نخواهم کاو بود
در
ماه آباد
جوانان بيشتر زن باره باشند
در
آن زن بارگي پرچاره باشند
صفحه قبل
1
...
2110
2111
2112
2113
2114
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن