167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • دلها همه در خدمت ابروي تو اند
    جان ها همه صيد چشم جادوي تو اند
  • چون زاغ سر زلف تو پرواز کند
    در باغ رخت به کبر پر باز کند
  • در باغ تو زان زاغ پرانداز کند
    تا بر گل تو بغلطد و ناز کند
  • آن شب که دلم نزد تو مهمان باشد
    جانم همه در روضه رضوان باشد
  • در ماه نو و ستارگانش منگر
    کآن حلقه فرج اوست وين ساخت به زر
  • اکنون چو چراغ است به کشتن درخور
    بر نطع نشسته اشک ريزان در بر
  • نور از سر قصر آوري در بن چاه
    سايه ز بن چاه بري سر قصر
  • خاقاني ازين مختصران دست بدار
    در کار شگرف همتي دست برآر
  • چون کار من از بخت فراهم نکني
    در محنت و غم مرا پراکنده مدار
  • اي چرخ مهم را ز سفر باز آور
    در ره دلش از راه ببر باز آور
  • اي نام تو در شهر به خوبي مشهور
    وصل تو تمناي هزاران مهجور
  • هرکس که شود به مال دنيا فيروز
    در چشم کسان بزرگ باشد شب و روز
  • در طبع بهيمه سار مردم خو باش
    با عادت ديوسان ملک نيرو باش
  • خاقاني اگر نه خس نهادي خوش باش
    گام از سر کام در نهادي خوش باش
  • هرچند به ناخوشي فتادي خوش باش
    پندار در اين دور نزادي خوش باش
  • چندان باد است در سر خاکي او
    کان را نبرد آب و نسوزد آتش
  • از بخل کسي که مي کند وعده دروغ
    بگريز ازو که آب دارد در دوغ
  • در عشق تو شد موي زبانم به گزاف
    کان موي ميان ز غم دلم کرد معاف
  • پس بر چو مني پرده دري را مگزين
    کآهنگ شناس نيست در پرده عشق
  • بر سر دهمت خاک ز انصاف دمي
    در گردن حق که ديد دست باطل
  • تا از گل گورم ندمد خار اي دل
    گلگون مي در گلين قدح دار اي دل
  • از آتش عشق آب دهانم همه سال
    در آب چو آتش به فغانم همه سال
  • گفتي ز جهان چه غصه داري آخر
    آن غصه که در جهان نگنجد دارم
  • هرکس که سر از حکم شريعت پيچد
    در مذهب اهل معرفت نيست تمام
  • در زان لب لعل نوش خوردت چينم
    لاله همه ز آن رخ چو وردت چينم