167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • اي صيد شده مرغ دلم در دامت
    من عاشق آن دو لعل ميگون فامت
  • ده قطره سيماب بريزي در
    نه ماه شود چارده ماهي دهدت
  • داني ز جهان چه طرف بربستم هيچ
    وز حاصل ايام چه در دستم هيچ
  • جان هم به ستم درآمد اول در تن
    و آخر شدنش هم به ستم خواهد بود
  • من يک لبم و هزار خنده که پدر
    هر دنداني در آرزوئي دارد
  • تا در لب تو شهد سخنور باشد
    نشگفت اگر شهد تب آور باشد
  • آن را که ز لب دم مسيحا خيزد
    آخر به چه زهره تب در او آويزد
  • در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
    لاغر صفتان زشت خو را نشکند
  • توفيق رفيق اهل تصديق شود
    زنديق در اين طريق صديق شود
  • من در غم تو نماندم اين خود سخن است
    کاينجا که منم جاي سخن هم بنماند
  • خاقاني از اين جنس در اين دور مجوي
    بر ره منشين که کاروان دير آمد
  • تا عشق به پروانه درآموخته اند
    زو در دل شمع آتش افروخته اند
  • ايام وجود او به او فخر کنند
    در خدمت او بخت ارادت باشد
  • من در غم تو چو غنچه بندم زنار
    تا نرگس تو چو خوشه زوبين دارد
  • در باغچه عمر من غم پرورد
    نه سرو نه سبزه ماند، نه لاله، نه ورد
  • آن را که لب دم مسيحا خيزد
    آخر به چه زهره تب در او آويزد
  • در باغ بنفشه را شرف زان افزود
    کو حلقه به گوش زلف تو خواهد بود
  • در آرزوئي که روزگارت ندهد
    غرقه شدي و زود گذارت ندهد
  • امشب نه به کام روزگار است آن مرد
    ناخورده شراب در خمار است آن مرد
  • در باغ شعيب و خضر و موسي نگريد
    تا چشمه خضر و ماه و شعري نگريد
  • در زير درخت شاخ طوبي نگريد
    بر آب روان سايه موسي نگريد
  • سبحان الله ز فرق سر تا قدمت
    در قالب آرزوي ما ريخته اند
  • هرچشم که از چشم بدش چشم رسيد
    در چشمه چشم تو چنان چشم مباد
  • در رقص آيد چو دل به فرياد آيد
    وز فريادش عهد ازل ياد آيد
  • آن را که چو مه نگار در بر بايد
    دامن دامن، کله کله زر بايد