167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • چون شود بحر آتشين از تيغ
    با نهنگ دمان در آويزد
  • خصم شاه ار کمان کشد حلقش
    به زه آن کمان در آويزد
  • از کيان است چرخ سرپنجه
    که به شاه کيان در آويزد
  • راي باريک اوست قائد حلم
    که سماک از سنان در آويزد
  • راي او چون ميان معشوق است
    کوهي از موي از آن در آويزد
  • چون مني را مگو که مثل کم است
    مثل من خود هنوز در عدم است
  • کاش در عالم دو يک دل ديدمي
    تا دل از عالم بدان دربستمي
  • کو حريفي خوش که جان بفشاندمي
    کو تنوري نو که نان در بستمي
  • سايه ديوارم ار محرم شدي
    در به روي انس و جان دربستمي
  • آه من گر ز آسمانه برشدي
    من در هفت آسمان دربستمي
  • گر هم از دستور دستوريستي
    دل به دستور جهان در بستمي
  • هين تبر در شيشه افلاک از آنک
    گل به نيل جان غم خوار آمده است
  • از مژه در نعل اسبش دوختن
    نعل اسبش لعل مسمار آمده است
  • از نثار خون دل در راه او
    کرکس شب کبک منقار آمده است
  • دين فروشان را به بوي کفر او
    طيلسان در وجه زنار آمده است
  • صاحب صاحب قران در عالم اوست
    آصف الهام و سليمان خاتم اوست
  • بر در او تا شود جلاد ظلم
    ماه را بر آستان بست آسمان
  • تير دون القلتين را از ثناش
    آب بحرين در زبان بست آسمان
  • بهر بذلش نطفه خورشيد را
    نقش در ارحام کان بست آسمان
  • وقت استقبال مهد بخت او
    قبه در صحراي جان بست آسمان
  • در نفاذ امر او بر بحر و بر
    رايش از دست دو مرسل کرده اند
  • راويان شعر من در مدح او
    سخره بر راعشي و اخطل کرده اند
  • از در افريقيه تا حد چين
    نام او فاروق دين افزاي باد
  • هيبتش در کاسه سر خصم را
    هم ز خون خصم مي پالاي باد
  • و آن سر ني در سرابستان فتح
    سرو پيراي و سرير آراي باد