167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • چنگ چون زالي سرافکنده ز شرم
    گيسوان در پاکشان آخر کجاست
  • تيغ خورشيد از جهان پوشيده اند
    در هوا خفتان از آن پوشيده اند
  • از شعاع آتش اينک صد دواج
    در عذار شبستان پوشيده اند
  • آن تنوره پيشتر کش کز تفش
    در بنفشه ارغوان پوشيده اند
  • زعفران در شب شود رنگين و باز
    شب به رنگ زعفران پوشيده اند
  • در زحل گوئي شعاع آفتاب
    از کف شاه اخستان پوشيده اند
  • مهره آورد از سر افعي برون
    در سر ماهي عيان کرد آفتاب
  • از پي پنجاهه در ماهي خوران
    بهر عيسي نزل خوان کرد آفتاب
  • پاره اي پيراست از دامان شب
    روز را در بادبان کرد آفتاب
  • وآنکه مهدي بر گمان داند که هست
    گر در او ديدي گمان برخاستي
  • خصم چون سگ در پس زانو نشست
    کو چو شير سيستان آمد به رزم
  • بر زبان تيغ او در شان ملک
    وحي نصرت ز آسمان آمد به رزم
  • در کف شاه آن يماني تيغ را
    آسمان مکي فسان آمد به رزم
  • شاه چون خورشيد و در کف جو زهر
    با کمند خيزران آمد به رزم
  • خصم شد درهم شکسته چون کمند
    کان کمندش در ميان آمد به رزم
  • خصم را چون در کمندش ماند حلق
    بس خناقش کآنزمان آمد به رزم
  • باز گفتم کز پي بانگ ملک
    حصن در بند از سنان خواهد گشاد
  • راست آمد فال و مي گويم کنون
    روس را در بند سان خواهد گشان
  • شاه اسکندر مکان باد از ظفر
    دست خضرش در عنان باد از ظفر
  • که آسمان پيش شه به نوروزي
    در جل زر کشيد ادهم صبح
  • ز آن مربع نهند منقل را
    تا مثلث در آذر اندازند
  • خانه دل سبيل کن بر مي
    رقم لايباع بر در کش
  • دست گير آفتاب را چون صبح
    در سماع خوش قلندر کش
  • جوجو از زر منم در آن بازار
    که ترازوش زلف جادوي توست
  • جو زرين چه سنجدت که به نقد
    قرص خورشيد در ترازوي توست