167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

مجموعه آثار عطار

  • اگر صورت اگر معني است اي يار
    از او باشد وجود هر دو در کار
  • درود از حضرتش بر جان آن کس
    که نامد در جهان ماننداو کس
  • شنيدي در شب اسري کجا شد
    همه تابع بدند او مقتدا شد
  • هنوز آدم ميان آب و گل بود
    در آنحضرت بجان حاضر بدل بود
  • چو حق اندر خدائي فرد و داناست
    نبي در بندگي بيمثل و همتاست
  • اگر برطرز او گوئي سخن را
    دو صد طعنه زند در عدن را
  • سعادت در ازل مقسوم کردند
    مگر او را ازو محروم کردند
  • عبارت در سخن وانگاه درويش
    مگر آنکس که باشد رهزن خويش
  • معاني بين که چون در ثمين است
    محقق را همه مقصود اينست
  • ببازي در مياور کار خود را
    شناسا شو تو از خود نيک و بد را
  • نبايد در شقاوت خرج کردن
    از آن دوزخ نبايد درج کردن
  • بچشم خود جمال خويش بنگر
    که هستي تو در اين ويرانه درخور
  • چو تو با معدن اصلي روي زود
    خدا گردد در اين حال از تو خوشنود
  • ملک را خدمت ديوان مفرماي
    ملک را کار در ديوان مفرماي
  • چو علم و حکمت و پرهيزکاري
    پس آنگه پيشه کن در بردباري
  • هر آن چيزي که در کون و مکانست
    نشن هر يک اندر تو عيانست
  • يقين گشتش که در باب فتوت
    امانت داشتن هست از مروت
  • امين آن امانت آدم آمد
    که ثابت در ديانت آدم آمد
  • تمامت انبيا جوياي آنند
    در اينره جمله از ما باز مانند
  • بود در امتم هر جا غريبي
    ازين گوهر بود او را نصيبي
  • امين ميباش در حفظ امانت
    مکن يک لحظه اندر وي خيانت
  • بخوان آن را ز قرآن و ز اخبار
    براه شرع در ميباش هشيار
  • کمال آن شناس و حفظ آن کار
    نبد جز در خور سالار مختار
  • چو بخشيدت نصيبي زان سعادت
    پي دل گير در کوي ارادت
  • تو جان از دل بجز نامي نداني
    که در قالب هميشه قلب خواني
  • هم او شد ملک خاص حضرت شاه
    نباشد ديو را هرگز در او راه
  • اگر آن چشم و آن گوشت نباشد
    بجز شيطان در آغوشت نباشد
  • ازو گر نور نبود در دماغت
    ز ناداني خلل گيرد چراغت
  • سزاي معرفت از بهر آني
    که آن جوهر تو داري در نهاني
  • همه چيزي بنور خود بداند
    مگر در راه عشق او خيره ماند
  • خوشا مرغي که اصل کيميا شد
    بصورت درد و در معني دوا شد
  • بشر گردد ملک از بهر آن بوي
    بعشق عشق باشد در تک و پوي
  • در اينره رهزنت نفس است ايجان
    قوي تر دشمنت نفس است ايجان
  • بصورت گر چه او بيگانه تست
    بمعني در ميان خانه تست
  • ولي تا گردد او مرتاض در راه
    بسي زحمت نمايد گاه و بيگاه
  • خلاف او همي کن در همه کار
    وليکن بر طريق شرع زنهار
  • لجام تقويش درکش تو ايدوست
    که در اصل اوست تند و سرکش ايدوست
  • مقامات آورد در زير معراج
    نهد پاي اضافت بر سر تاج
  • ز غير حق تبري کن تو جانا
    که تا بينا شوي در راه و دانا
  • از ايمانست اصل جمله اي يار
    تو را همچو جان در دل نگهدار
  • چو بيخ اندر دلت ايمان قوي کرد
    تواني در دو عالم رهروي کرد
  • در اسلامت چو ايمان نيست ياور
    سيه رو باشي اندر پيش داور
  • ترا چون در عمل تقصير باشد
    ز نفست ديو را توقير باشد
  • عمل با علم چون شد يار و هم پشت
    نماند ديو را جز باد در مشت
  • چو علم آموختي رو در عمل آر
    که تا يابي بنزد حضرتش بار
  • مقصر در عمل مهجور باشد
    مدام از حضرت حق دور باشد
  • بعلم اندر تو توفير عمل کن
    در آن توفير تقصير عمل کن
  • چو بيجان را بدن نايد بکاري
    طمع در وي کند هر مور و ماري
  • عمل با علم و با اخلاص بايد
    که در محشر ازو کاري برايد
  • منه تفضيل جهل خويش بر علم
    سعادت جمله مدفونست در علم