167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • خاشاک دو رنگ روز و شب را
    آتش زن و در زمان برافروز
  • چند از دل و دل که در دو عالم
    يک دلدل دل روان نديدم
  • آينده و رفته را نگه کن
    بشمر که تو در ميان چه باشي
  • جز آتش خور گرت خورش نيست
    در مطبخ آسمان چه باشي
  • روئين دژت ار گشادني نيست
    در محنت هفت خوان چه باشي
  • با اين همه کره جهاني
    جز در رمه جهان چه باشي
  • بي عزم تو رايض فلک را
    رگ در تن مرکبان نجنبد
  • در سرسام حسد عدو را
    دردي است که نضج آن مبينام
  • تا ديده خصم را بدوزي
    جز تيز تو در کمان مبينام
  • گفتمش در صدر وصلم جاي کن، گفت اي سليم
    جسته ام جائي سزايت آستان است آنچنان
  • کاشکي رنجه شدي باري بديدي کز غمش
    در دل تاريک خاقاني چه تاب است آن همه
  • صاحب و مالک رقاب دوده آزادگان
    کآستان بوس در او شد دل آزاد من
  • تا کند سيمين قواره در زمين
    سر ز جيب آسمان برکرد صبح
  • ز آتشي کافتاد از حراق شب
    شمع در صحراي جان برکرد صبح
  • از پي نوروز تا در جل کشند
    زين به گلگون جهان برکرد صبح
  • جام چون گل عطر جان آميخته
    لعل با زر در دهان آميخته
  • ساغر از ياقوت و مرواريد و زر
    صد مفرح در زمان آميخته
  • در دل خم خون شده جان پري
    با تن مردم چو جان آميخته
  • روي و موي شاهدان چون آبنوس
    روز و شب در يک مکان آميخته
  • نقب در ديوار مشرق برد صبح
    خشت زرين ز آن ميان آمد برون
  • کشتي زرين در او درياي لعل
    از حبابش بادبان آخر کجاست
  • از مسام گاو سيمين در صبوح
    ارزن زرين روان آخر کجاست
  • از پي سي طفل را در يک بساط
    آن سه لعبت ز استخوان آخر کجاست
  • بربط نالان چو طفلان از زدن
    در کنار دايگان آخر کجاست
  • ناي چون شاه حبش در پيش و پس
    ده غلامش پاسبان آخر کجاست