نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
اشتر نامه عطار
باز بعضي
در
عجايبهاي راه
باز استادند
در
جنب گناه
باز بعضي
در
مقام بيخودي
عشق آوردند
در
الاالذي
هر زماني
در
سرايي مسکنش
هر زماني
در
جهاني مأمنش
عمر
در
خون جگر بگذاشتم
لاجرم
در
عاقبت بر داشتم
چاره نور تجلي
در
رسيد
خويشتن
در
خويشتن کلي بديد
ديد مرديرا يکي
در
چشمه
در
بر چشمه بکرده رخنه
لاجرم
در
سر رغبت يافتي
در
درياي حقيقت يافتي
در
طلب کاري جانان آمدم
در
خريداري بدينسان آمدم
در
طلبکاري ديگر آمدند
هر يکي
در
راه رهبر آمدند
در
درون پرده عزت خرام
در
درون پرده وحدت خرام
هم منيت
در
هويت باخته
سرمدي
در
سر مديت تاخته
راه بسياري بکردي
در
نهان
در
درون پرده گشتي ناتوان
جمله ذرات
در
راهند کل
اوفتاده جملگي
در
عين ذل
در
عيان تو نهاني آمدست
در
نهان تو عياني آمدست
واصلم
در
ذات تو مستغرقم
در
جلال تو عيان مطلقم
خسرو نامه عطار
خداوندا زهر
در
در
بسيار
بسي سفتم نگهدارش ز اغيار
علي الجمله
در
اندک روز گاري
نماندش
در
هنر آموزگاري
اگر
در
خشم تيري
در
کشيدي
بچشم سوزن عيسي رسيدي
گهي
در
نرگسش حيران بماند
گهي
در
مجلسش طوفان براند
کسي
در
شاهي و
در
کامراني
چگونه آرزو خواهد شباني
گلي
در
تنگ آورديم و رستيم
بشکر تابگردن
در
نشستيم
مرا
در
هجر اميد وصالست
ولي
در
وصل اميدم محالست
برگ
در
شد دل
در
خون نهاده
براي دستبوس شاهزاده
بماهي جمله
در
خشکي براندند
بماهي نيز
در
کشتي بماندند
تنش
در
دام، کافورنهاني
شده چون پنبه، مويش
در
جواني
چو باد صبح
در
عالم وزيده
حريفانرا صبوحي
در
رسيده
گهي زانديشه
در
سودا فتادي
گهي
در
دست صد غوغافتادي
زماني بود آتش
در
گرفتند
کباب صيدرا خوش
در
گرفتند
گل آمد
در
لباس سوکواري
چو خورشيدي نشسته
در
عماري
بسي
در
گريه و
در
بيقراري
شبانروزي ترا خوانده بزاري
مختار نامه عطار
در
دانايي هزار جهلش بفزود
در
ناداني هزار استادي يافت
مصيبت نامه عطار
مردمي چشم او
در
جادوئي
ترک تازش
در
ميان هندوئي
صد هزاران جوهر کروبيند
در
محبي اند و
در
محبوبيند
داشتي
در
راه اياز سيمبر
خانه هر روز بگشاديش
در
در
شب تاريک تنها ميروي
مشعله
در
دست زيبا ميروي
کشتئي افتاد
در
غرقاب سخت
بود
در
کشتي حريصي شوربخت
بود آن ديوانه
در
اضطرار
در
مناجاتي شبي ميگفت زار
جيب
در
گردن رسن گردانمش
پيرهن
در
بر کفن گردانمش
اي
در
اول مقتداي خواندگان
وي
در
آخر پيشواي راندگان
بود مجنوني بنيشابور
در
زو نديدم
در
جهان رنجورتر
شفقت تو
در
امانت داشتن
رحمت تو
در
ديانت داشتن
لاجرم
در
قالب آدم دميد
بندگي را
در
خداوندي کشيد
شور
در
بازار عالم اوفکند
جمله آفاق
در
هم اوفکند
در
تزلزل دايما سرگشته
در
تردد طالب سررشته
آتش ازعشقست
در
سوز آمده
گرم
در
عشق دلفروز آمده
در
مذلت روزگاري ميگذاشت
روز و شب
در
اضطراري ميگذاشت
لسان الغيب عطار
در
لسانم نکته گفتار اوست
در
حياتم حالت ديدار اوست
در
لسانم گفته سر نهان
در
نهانم گفته راز عيان
چون
در
غيبش زخود بگشاده
در
درونش جوششي بنهاده
در
لسانم هست گويائي شان
در
عيانم هست بينائي شان
رشته سر حقايق يافتم
در
صدف چون
در
معني يافتم
در
شريعت خاکراه دوستم
در
حقيقت جان براي اوستم
کيست دانابرسر اين سالکان
در
طريق شرع
در
سر نهان
اهل ترکند
در
حقيقت راهرو
در
شريعت گفته ايشان شنو
در
جهان برخويشتن آتش زدند
اينچنين مردم
در
اينعالم ردند
در
درياي يقين نشناختند
خويش را
در
قعر چه انداختند
در
نيازم اينزمان نزديک يار
در
چنين حالت شدستم بيقرار
در
رياضت آفتاب قدرتم
در
شريعت داده احمد نصرتم
در
شناسائي بکوش اينجايگاه
ورنه ميري چون خري
در
پايگاه
در
حقيقت
در
معني يافتم
رشته سر حقيقت بافتم
در
حقيقت واصل جانان شدم
در
چنين پيدائيي پنهان شدم
در
طريقت ساخته ماواي خويش
در
حقيقت کوفته اعضاي خويش
در
حقيقت واصل جانان شدم
در
چنين پيدائيي پنهان شدم
در
شريعت اوستاد عالمم
در
طريقت سوي جانت محرمم
در
طريق مرتضي دارد قدم
رافضي دارد
در
اينجا محترم
در
لسان الغيب همراز توام
در
خريداريش همباز توام
در
لسان الغيب اسرار توام
در
شب تاريک انوار توام
در
لسان الغيب گويائي ازوست
در
حقيت ديد بينائي ازوست
بدنيا
در
بدان نورندقايم
به عقبي
در
بقايابند دايم
شود ظاهر ازيشان
در
مقامات
سخنها
در
فراسات و کرامات
شوند غواص
در
بحر شريعت
بيابند اندرو
در
حقيقت
مظهر العجايب عطار
در
مقام لايزالي آشکار
در
درون عاشقان بيقرار
در
حقايق قره العين رسول
در
معارف زبده نقد بتول
مصطفي
در
اسم اعيان آمده
مرتضي
در
عين انسان آمده
اوست دانا
در
علوم اولين
اوست بينا
در
کلام آخرين
بعد از آن
در
آتشش انداختند
در
ميان آتشش بگداختند
مصطفي
در
شرع تعليمت کند
مرتضي
در
صدق تعظيمت کند
من بگويم شرح تيغش هوشدار
در
اسرار مرا
در
گوشدار
همنشين روح باشي
در
ظهور
همنشين حور باشي
در
حضور
مثل عطاري نيامد
در
جهان
واقف اسراري نيامد
در
جهان
معني اول عياني
در
يقين
معني آخر نهاني
در
زمين
گه ميان انبيا
در
خرقه
گه ميان اوليا
در
خرقه
اميرالمومنين
در
هر زماني
اميرالمومنين
در
هر مکاني
بغايت
در
کمال علم و دانش
عجايب نامشان
در
آفرينش
جوهر الذات عطار
فروشد عقلها
در
قطره آب
همه
در
قطره پنهانست درياب
نديدم جز يکي
در
لانموده
نمودم يار
در
لالا ربوده
نمانده عقل تا
در
لافتادي
در
اسرار کلي برگشادي
فتاده غلغلي امشب
در
افلاک
تمامت اختران افتاده
در
خاک
همه
در
عشق اندر جستجويند
همه
در
عشق اندر گفتگويند
هزاران پرده
در
پرده بريدي
ميان خون
در
اينجا آرميدي
وصال دلبرش
در
پرده افتاد
نمود جسم
در
گمکرده افتاد
مخفت ايدوست يارت
در
درونست
ولي بيچاره خفته
در
برونست
ميان چارطبعي
در
طبيعت
نرفتي
در
ره پاک شريعت
خدا داراي حقيقت
در
در
ونت
خدا باشد حقيقت رهنمونت
دم ايشانست
در
دريا فتاده
نهاد عشق
در
غوغا فتاده
نمود حيرتست اينجاي
در
عشق
نميدانيم اين غوغاي
در
عشق
همه
در
لوح محفوظم نمودند
نمود عشق
در
بودم نمودند
بجز يکي نباشد
در
وصالم
بجز يکي نيايد
در
خيالم
ملامت ميکشم
در
غرق خونم
ز بيهوشي فتاده
در
جنونم
همه ذرات پيشت
در
سجودند
طلبکار تو اينجا
در
وجودند
صفحه قبل
1
...
19
20
21
22
23
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن