167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • بر آسمان وزارت گر انجم هنرستي
    وزارت و هنر امروز در شمار منندي
  • تا کي گوئي که بوده ام به بسيجات
    کانچه بود در پس بسيج نداري
  • کائنا من کان خاک در توست
    که زخاک اين همه کائن تو کني
  • دل خاقاني اگر کوه غم است
    هم در آن کوه معاون تو کني
  • ور ره امن تو پيش آري هم
    در ره بيم هم ايمن تو کني
  • طاعنان خسته دلش مي دارند
    خار در ديده طاعن تو کني
  • که در خانه آواز يک گربه به
    که ده غرش شير دندان نماي
  • اگر حق مهرش به جاي آرمي
    طرب را چو گل در چمن کشتمي
  • هم او را از آن حاصلي نيستي
    وگر خويشتن در حزن کشتمي
  • رفيقا مکش خويشتن در فراق
    که گر شايدي کشت من کشتمي
  • زبان بران زمانه به گشتن اند، مگوي
    که در زمانه منم هم زبان خاقاني
  • دليل حمق تو طعن تو در سنائي بس
    که احمقي است سر کرده هاي شيطاني
  • از دست ديو حادثه در تو گريخت دين
    يعني شهاب دين توئي اندوه دين خوري
  • در مدحت تو مبدع سحر آفرين منم
    شايد دريغ مبدع سحر آفرين خوري
  • در شرق و غرب صبح پسينم به صدق و فضل
    تو آفتابي انده صبح پسين خوري
  • افتاب است و زهره مي طلبد
    در بر مه نمي خزد بي بي
  • قمي و درگزيني و کاشاني وزير
    در خواجگي سر آمدگانند گم تويي
  • کوهکن در عشق شيرين غيرتي گر داشتي
    نقش شيرين را به چشم ديگران نگذاشتي
  • چون طبق بر طبق زنند افغان
    در طبق هاي آسمان بيني
  • چرخ قرابه تهي است پاره خاک در ميان
    پري آن قرابه ده جرعه براي صبح دم
  • باده به گوش ماهيي بيش مده که در جهان
    هيچ نهنگ بحرکش نيست سزاي صبح دم
  • بر در درج خط قدح از افق تنوره بين
    عکس دو آفتاب را نورفزاي زندگي
  • باد دريغ در دلم کشت چراغ زندگي
    بوي چراغ کشته شد سوي هواي آسمان
  • چرخ چرا به خاک زد گوهر شب چراغ من
    کافسر گوهران کنم در ثناي شاه را
  • خامه مار پيکرش باد رقيب گنج دين
    مهره و زهر در سرش درد و دواي ايزدي