167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • اي در قمار چرخ مسخر به دست خون
    از چرخ بادريسه سراسيمه سرتري
  • سرپنجگي نه سيرت خرگوش خنثي است
    ترس از هژبر دار در آن صورت نري
  • چون دور باش در دهن مار ديده اي
    از جوشن کشف چه هراسي؟ چه غم خوري؟
  • روح القدس به خدمت او مي خورد قسم
    کامروز در زمانه تو اسلام پروري
  • مردي، چرا شوي به در عامه طفل وار
    شيري، چرا کني ز سر لابه سگ دمي
  • چون هر دو ميم مردمه در خط کاتبان
    کو راست هر دو مردمه چشم مردمي
  • در بر اين پيرزن هيچ جوان مرد نيست
    خلق همه کودکند من نکنم کودکي
  • بلبل خردم که خورد بس کندم کرمکي
    کرم قزم در هنر زان نکنم کرمکي
  • از خوار داشت منگر در ذات هيچ چيزي
    کآنجا دلي است گويا کورا زبان نبيني
  • خوش نفسي نيست بي گراني کامروز
    نافه بي ثرب در تتار نيابي
  • بگذر ازين آبگون پلي که فلک راست
    کآب کرم را در او گذار نيابي
  • اگر در هنرها هنر ديدمي
    به خاقاني آن را نسب کردمي
  • شاهدان را گر وفائي ديدمي
    زر و سر در پايشان افشاندمي
  • بر سرم شمشير اگر خون گريدي
    در سرشک خنده جان افشاندمي
  • گر ز پي ساز کار در الف آز
    سين سلامت فزودمي چه غمستي
  • خردم بسودي آخر در دور آسيائي
    بي خردگي رها کن خردم چو جو چه سائي
  • چون صوفيان صورت در نيلگون وطائي
    ليک از صفت چو ايشان دور از صف صفائي
  • اگر زنده ماندي در اين دور بخل
    خسک ساختي ديگدان عنصري
  • ز تير فلک تيغ چستي نداشت
    چو من در نيام دهان عنصري
  • ز ني دور باش دو شاخي نداشت
    چو من در سه شاخ بنان عنصري
  • کرم شب تاب را شب يلدا
    در بن چه ضيا فرستادي
  • خود جهان مخنث آن کس نيست
    که در او مرد مردمي يابي
  • بس کن از سوداي خوبان داشتن خاقانيا
    کز سر سودا خرد را در سر آرد خيرگي
  • اي بزم تو فروخته رايات خرمي
    در شان عهدت آمده آيات محکمي
  • تو همه کاخ طرب سازي و خاقاني را
    در همه تبريز اندهکده اي بينم جاي